کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیشه گر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیشه گر
لغتنامه دهخدا
پیشه گر. [ ش َ / ش ِ گ َ ] (ص مرکب ) پیشه ور. پیشه کار : عقل قوت گیرد از عقل دگرپیشه ور کامل شود از پیشه گر. مولوی .رجوع به پیشه ور شود.
-
واژههای مشابه
-
عزب پیشه
لغتنامه دهخدا
عزب پیشه . [ ع َ زَ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) کسی که همواره عزب می گردد و زن اختیار نمی کند. (ناظم الاطباء) : سپاهی عزب پیشه و تنگ یاب چو دیدند روئی چنان بی نقاب .نظامی .
-
ظلم پیشه
لغتنامه دهخدا
ظلم پیشه . [ ظُ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) ظالم . ستمکار.
-
عاشق پیشه
لغتنامه دهخدا
عاشق پیشه . [ ش ِ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) کسی که کار او عاشقی است .
-
کلک پیشه
لغتنامه دهخدا
کلک پیشه . [ ک َ ل َ ش َ / ش ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بالا گریوه است که در بخش ملاوی شهرستان خرم آباد واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
کهن پیشه
لغتنامه دهخدا
کهن پیشه . [ک ُ هَم ْ / هُم ْ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) کهنه کار. آنکه مدتی دراز به حرفه ای اشتغال ورزیده باشد : در این پیشه چون پیشوای نوی کهن پیشگان را مکن پیروی .نظامی .
-
کرم پیشه
لغتنامه دهخدا
کرم پیشه . [ ک َ رَ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) جوانمرد و بخشنده . (آنندراج ). کریم . جوانمرد. سخی . (ناظم الاطباء) : وگر درنیابد کرم پیشه نان نهادش توانگر بود همچنان . سعدی .در زمان خدیو داراشاه آن کرم پیشه ٔ کریم نهاد.هاتف (از فرهنگ فارسی معین ).
-
نخوت پیشه
لغتنامه دهخدا
نخوت پیشه . [ ن َخ ْ / ن ِخ ْ وَ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) بزرگ منش . متکبر. دارای تکبر. خودبین . خودپرست . طالب جاه و جلال . نخوت فروش . (ناظم الاطباء).
-
نظارت پیشه
لغتنامه دهخدا
نظارت پیشه . [ ن َ رَ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) نگهبان و خواجه سرا. (آنندراج ) (غیاث اللغات ).
-
ستم پیشه
لغتنامه دهخدا
ستم پیشه . [ س ِ ت َ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) ظالم . ستمکار. ستمگر : ترا دیو است اندر طبع رستم خو ستم پیشه به بند طاعتش گردن ببند و رستی از رستم .ناصرخسرو (دیوان چ کتابخانه ٔ تهران ص 962).بخراسان روم انصاف ستانم ز فلک کآن ستم پیشه پشیمان بخراسان یابم . ...
-
عدالت پیشه
لغتنامه دهخدا
عدالت پیشه . [ ع َ / ع ِ ل َ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) عادل و منصف . (آنندراج ). کسی که کار به عدالت کند.
-
فراموش پیشه
لغتنامه دهخدا
فراموش پیشه . [ ف َ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) آنکه فراموشی پیشه ٔ او بود. (آنندراج ). فراموشکار. بسیارنسیان . که فراوان فراموش کند.
-
غفلت پیشه
لغتنامه دهخدا
غفلت پیشه . [ غ َ / غ ِ ل َ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) آنکه پیوسته غفلت کند. غفلت کار. رجوع به غفلت شود.
-
نیم پیشه
لغتنامه دهخدا
نیم پیشه . [ ش َ / ش ِ] (ص مرکب ) کم مایه . (آنندراج از فرهنگ بدر چاچی ).