کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیشرو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیشرو
لغتنامه دهخدا
پیشرو. [ رَ / رُو ] (نف مرکب ) پیش رونده : ابا لشکر و جنگسازان نوطلایه به پیش اندرون پیشرو. فردوسی . || مقدم . سابق . (دهار). که نخست رفتن گیرد. که قبل از دیگران رود. پیشقدم . مقابل پس رو. کسی که پیشاپیش کسان رود خاصه پیشرو سپاهیان و آنرا مقدمه و مقد...
-
واژههای همآوا
-
پیش رو
لغتنامه دهخدا
پیش رو. [ ش ِ ] (ق مرکب ) مقابل پشت سر. مقابل غیاب و غیبت و قفا. امام . در حضور. خلاف پشت سر. برابر. بنزد. نزدیک . برابر چشم . قدام . پیش روی : بجنبید بر بارگی شاه نوز قلب سپه رفت تا پیش رو. فردوسی .ازین هر سه کهتر بود پیش رومهین باز پس ، در میان ماه...
-
جستوجو در متن
-
پیش قراول
لغتنامه دهخدا
پیش قراول . [ ق َ وُ ] (اِ مرکب ) پیشرو لشکر. مقدمةالجیش . آن حصه از لشکر پیاده یا سواره که جلو حرکت میکند. طلیعه . چرخچی . مقدمه . پیشرو.
-
پیش هنگ
لغتنامه دهخدا
پیش هنگ . [ هََ ] (اِ مرکب ) پیش آهنگ . پیشرو لشکر. رجوع به پیش آهنگ شود.
-
نخزار
لغتنامه دهخدا
نخزار. [ ن ُ ] (اِ) بزغاله . نخزان . نخراس . (ناظم الاطباء). بز که پیشرو گله باشد. آن را نهاز نیز گویند. (انجمن آرا). رجوع به نخراز شود.
-
غطوس
لغتنامه دهخدا
غطوس . [ غ َ ] (ع ص ) بسیار پیشرو و اقدام کننده در سختی و جنگها. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
زهقی
لغتنامه دهخدا
زهقی . [ زَ هََ قا ] (ع ص ) اسب پیشرو اسبان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
لشکرستان
لغتنامه دهخدا
لشکرستان . [ ل َ ک َ س ِ ] (اِخ ) نام سرداری به عهد کیخسرو : سپاهی بد از روم و بربرستان یکی پیشرو نام لشکرستان .فردوسی .
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن نوری ، مکنی به ابوالحسن . پیشرو فرقه ٔ نوریان از فرق متصوفه . (کشف المحجوب هجویری ).
-
بی مقدمه
لغتنامه دهخدا
بی مقدمه . [ م ُ ق َدْ دَ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + مقدمه ) بی پیشرو. || بدون دیباجه . بدون پیش درآمد. ابتدابه ساکن . || بدون سابقه .
-
مهراس
لغتنامه دهخدا
مهراس . [ م ِ ] (اِخ ) پیشرو گروهی از موبدان و دانایان که قیصر روم با باژ و ساو نزد انوشیروان فرستاده است : گزین کرد از آن فیلسوفان روم سخنگوی بادانش از پاک بوم ...چو مهراس داننده شان پیشروگوی در خرد پیر و در سال نو...چو مهراس نزدیک کسری رسیدبه رومی ...
-
مئم
لغتنامه دهخدا
مئم . [ م ِ ءَم م ] (ع ص ، اِ) دلیل و هادی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دلیل هادی . (از ذیل اقرب الموارد). || شتری که پیشرو شتران قافله باشد. مؤنث آن مِئَمَّة.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شتر نری که پیشرو شتران نر باشد. مؤنث آن مئمة. (از ذیل ...
-
عیاهمة
لغتنامه دهخدا
عیاهمة. [ ع ُ هَِ م َ] (ع ص ) استوار از هر چیزی . || شتر ماده ٔپیشرو. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). ناقه ٔ سریع.(از اقرب الموارد). عَیهامة. رجوع به عیهامة شود.