کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیزر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیزر
لغتنامه دهخدا
پیزر. [ زُ ] (اِ) پاپی روس . دُخ . دوخ . حلفاء. فیلکون . فافیر. بردی . بابورس . حفا. تک . لخ . اباء. برس . لوخ . نوعی جگن که در آب روید. کاغذ معروف به قرطاس مصری یا طومار مصری که یونانیان پاپورس می نامیدند از این گیاه کنند و پاپیروس بمعنی سیگارت (روس...
-
جستوجو در متن
-
بابورس
لغتنامه دهخدا
بابورس . [ رُ ] (اِ) بروی . فافیر. بَبیر. پیزُر.
-
پیزری
لغتنامه دهخدا
پیزری . [ زُ ] (ص نسبی ) منسوب به پیزر. || پیزرفروش . (فرهنگ نظام ). || شیشه ٔ به پیزرگرفته . شیشه های بزرگ از قبیل قرابه و برنی و غیره که آنرا بپوشش از حصیر پیزر پوشیده اند تا از شکستن مصون ماند. غلاف که شیشه را کنند از گیاه پیزر. || (اِ) سبد بافته ...
-
دیس
لغتنامه دهخدا
دیس . [ دَ ] (ع اِ) پستان . (قاموس ) پستان . لغت عراقی است .(منتهی الارب ). ثدی . (ناظم الاطباء). || حمله و سر پستان . || پیزر. (ناظم الاطباء).
-
ببیر
لغتنامه دهخدا
ببیر. [ ب َ ] (اِ) برگ گیاه پاپیروس که در قدیم در مصر بجای کاغذ بکار میرفت . بابواس . فافیر. بردی . پیزر. (یادداشت مؤلف ).
-
کرک
لغتنامه دهخدا
کرک . [ ک َ رَ] (اِ) لوئی . کُخ . لُخ . دخ . دوخ . پیزر. (یادداشت مؤلف ). پُرزهای گل این گیاه را بناها در ساروج ریزند برای جلوگیری از شکاف خوردن آن . رجوع به لوئی شود.
-
فیلکون
لغتنامه دهخدا
فیلکون . [ ف َ ل َ ] (ع اِ) بردی ، که گیاهی است . (منتهی الارب ) بردی . پیزر. (یادداشت مؤلف ). || قیر یا زفت که بر کشتی و آوندها مالند. || (ص ) پست . (منتهی الارب ).
-
پاپیروس
لغتنامه دهخدا
پاپیروس . (لاتینی ، اِ) بَردی . پیزُر. لُخ . اَباء. حفا. تک . جگَن . چغ (در مازندران ). پاپورس (یونانی ). ورق پوست گیاه پاپیروس که در قدیم چون کاغذ بکار بود. || کتاب خطی بر ورق پوست این گیاه نوشته .
-
لوخ
لغتنامه دهخدا
لوخ . (اِ) بَردی . پیزر. دُوخ . حفا. پاپیروس (لاتینی ). پاپورس (یونانی ). لغت محلی گناباد و به معنی دوخ است که به عربی اَسَل و لَمض و غَریف گویند. گیاهی است که بر کناره ٔ آبها روید و بوریا از آن بافند. (غیاث ). گیاهی است که در آب روید و از آن حصیر با...
-
بردی
لغتنامه دهخدا
بردی . [ ب َ دی ی ] (ع اِ) نباتی است که در آب روید و در مصر از آن کاغذ سازند. (منتهی الارب ). پیزر. لوخ . (بحر الجواهر). و بعربی حلفا می گویندو در اصفهان آن گیاه را پیزر می گویند و آن نباتی باشد ساقش غلیظ و زیاده برذرعی و مدور و نرم و آنرا ریزه کرده ...
-
طومار مصری
لغتنامه دهخدا
طومار مصری . [ رِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به پیزر شود. ظاهراً همان قرطاس مصری است که از بردی یعنی لوخ و پاپیروس کردندی : و الروم تکتب فی الحریر الابیض و الرق و غیره و فی الطومار المصری و الفلجان . (ابن الندیم ).
-
اباء
لغتنامه دهخدا
اباء. [ اَ ] (ع اِ) نی . || نام گیاهی نرم که اکثر از دیار مصر خیزد و از آن کاغذ کنند و بیخ آن چون نیشکر خورند. پیزر. بردی . حفاء. تک . لوخ . و کاغذ معروف به قرطاس مصری یا طومار مصری از این گیاه باشد. || انبوهی ازدرختان حلفاء و آن گیاهی است که از آن ج...
-
لوئی
لغتنامه دهخدا
لوئی . (اِ)پشم مانندی که بر سر جگن هست و آن را با آهک بیامیزند و صاروج سازند. پنبه ٔ سرِ نی باشد که در ساروج آمیزند استواری را. چیزی چون پنبه ٔ بر سر شاخه های نی که در ساروج آمیزند. جالِحه . کخ . لُخ . دُخ . دوخ . بَردی . پیزُر. کرَک . قطن برَدی . طو...
-
برس
لغتنامه دهخدا
برس . [ ب ِ ] (ع اِ) پنبه یا پنبه مانندی است یا پنبه ٔ گیاه بردی و باین معنی بضم اول هم آمده است . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (آنندراج ).پنبه . ج ، ابراس . (مهذب الاسماء). پنبه باشد که بعربی قطن خوانند و شحم الارض . (برهان ) (...