کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیر قوام الدین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیر قوام الدین
لغتنامه دهخدا
پیر قوام الدین . [ ق ِ مُدْ دی ] (اِخ ) (شیخ زاده ...)از صدور میرزا ابوالقاسم بابر. وی بسال 863 هَ . ق .در جنگ میان امیر خلیل هندو و امیر بابا حاکم کابل شهید گردید. (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 23 و 63 و 78).
-
واژههای مشابه
-
گز پیر
لغتنامه دهخدا
گز پیر. [ گ َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سیریک بخش میناب شهرستان بندر عباس ، واق-ع در 120000گزی جنوب میناب و 3000گزی باختر راه مالرو جاسک به میناب . هوای آن گ-رم و دارای 45ت-ن سکنه است . (از فرهنگ جغرافی-ائی ای-ران ج 8).
-
گنده پیر
لغتنامه دهخدا
گنده پیر. [ گ َ دَ / دِ ] (اِ مرکب )زن پیر سالخورده را گویند. (برهان ). پیرزنی که به غایت سالخورده باشد و بدبوی گردد، چه گویند که چون زنان بسیار پیر گردند گنده و بدبوی شوند. (انجمن آرا) (آنندراج ): جَحَم ، رِش ، جِحمَش ، جُحموش ؛ زن گنده پیر کلانسال ...
-
کلاته پیر
لغتنامه دهخدا
کلاته پیر.[ ک َ ت ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پیوه ژن بخش فریمان شهرستان مشهد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
کهن پیر
لغتنامه دهخدا
کهن پیر. [ ک ُ هَم ْ / هُم ْ ] (اِ مرکب ) پیرفرتوت و سالخورده . مرد بسیار پیر. (ناظم الاطباء).
-
کنده پیر
لغتنامه دهخدا
کنده پیر. [ک َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) زن پیر و پیره زال . (ناظم الاطباء). رجوع به گنده پیر و المعرب جوالیقی ص 272 شود.
-
نخل پیر
لغتنامه دهخدا
نخل پیر. [ ن َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان رودخانه ٔ بخش میناب شهرستان بندرعباس . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
هفت پیر
لغتنامه دهخدا
هفت پیر. [ هََ ] (اِخ ) اشاره به هفت استاد قرای قرآن است که نافعمدنی ، ابن کثیر مکی ، ابوعمر بصری ، ابن عامر شامی ، عاصم کوفی و حمزه ٔ کوفی و کسائی کوفی باشند. (برهان ).
-
هفت پیر
لغتنامه دهخدا
هفت پیر. [ هََ ] (اِخ ) دهی است از بخش اردل شهرستان شهرکرد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).
-
هندوی پیر
لغتنامه دهخدا
هندوی پیر. [هَِ ی ِ پی ] (اِخ ) هندوی باریک بین . زحل . (برهان ).
-
پیر خسیس
لغتنامه دهخدا
پیرخسیس . [ رِ خ َ ] (اِخ ) کنایه از کوکب زحل . (آنندراج ). || کنایه از شیطان . (آنندراج ).
-
پیر ارمیت
لغتنامه دهخدا
پیر ارمیت . [ ی ِ اِ ] (اِخ ) (یعنی پیر منزوی ) نام راهبی موجد و مشوق جنگهای صلیبی ، جنگهایی که خانمانهای بی حد و حصری را بسوخت ، این متعصب نادان در حدود 1050 م . در آمیان متولد شد ابتدا بسپاهیگری و بعد براهبی مشغول گردید؛ و بسال 1093 هنگام بازگشت از...
-
پیر اسملو
لغتنامه دهخدا
پیر اسملو. [ اِ م ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان چهاردانگه ٔ بخش هوراند شهرستان اهر. واقع در 17 هزارگزی شمال هوراند و 30/5 هزارگزی شوسه ٔ اهر به کلیبر. کوهستانی ، معتدل ، دارای 25 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات و حبوبات . شغل اهالی زراعت و ...
-
پیر باباجارو
لغتنامه دهخدا
پیر باباجارو. [ رِو ] (اِ مرکب ) .