کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیری اشغانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیری اشغانی
لغتنامه دهخدا
پیری اشغانی . [ ری ِ اَ ] (اِخ ) پیر جودرز بزرگ است ، از طبقه ٔ سوم ملوک فرس ، یعنی اشکانیان بر طبق روایات قدیم . مدت پادشاهی وی بیست سال و او هفدهم است از ملوک این سلسله . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 16 و 55 و 56).
-
واژههای مشابه
-
پیری آخرسالار
لغتنامه دهخدا
پیری آخرسالار. [ ری ِ خ ُ ] (اِخ ) از سالاران سلطان مسعود غزنوی : امیر روز دیگر برنشست و بصحرا آمد و سالار و لشکررا که نامزد کرده بودند تا به آلتونتاش پیوندند دیدن گرفت و تا نماز دیگر سواران میگذشتند با ساز و سلاح تمام و پیاده ٔ انبوه گفتند عدد ایشان...
-
پیری افندی
لغتنامه دهخدا
پیری افندی . [ اَ ف َ ] (اِخ ) محمد. از متأخران شعرای عثمانی و از اهالی استانبول است و بطریق علمی منسوب . وی بمولویت دیاربکر، بغداد، قدس و اسکدار نایل گشته و در 1151 هَ . ق . درگذشته است . (قاموس الاعلام ترکی ).
-
پیری سلطان
لغتنامه دهخدا
پیری سلطان . [ س ُ ] (اِخ ) داروغه ٔ ولایت فوشنج بعهد شاه اسماعیل صفوی . (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 537 و 579).
-
پیری کردن
لغتنامه دهخدا
پیری کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) براه پیران و سالخوردگان رفتن . چون پیران و کهنسالان رفتار کردن . پیری نمودن : وای زآن طفلان که پیری میکنندلنگ مورانند و میری میکنند.مولوی .
-
پیری نمودن
لغتنامه دهخدا
پیری نمودن . [ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) تشیّخ . (تاج المصادر بیهقی ). پیری کردن .
-
پیری بیک
لغتنامه دهخدا
پیری بیک . [ ب َ ] (اِخ ) برادر میرشیخ نورالدین از معاصران امیرتیمور گورکان : امیرتیمور گورکان در اُترار به سرای وی فرود آمده است . (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 532).
-
پیری بیگ
لغتنامه دهخدا
پیری بیگ .[ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان درجزین بخش رزن شهرستان همدان . واقع در 15هزارگزی جنوب خاوری رزن و 3هزارگزی جنوب خاور قروه . جلگه ، سردسیر، مالاریائی . دارای 169 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات و حبوبات و صیفی . شغل اهالی زراعت . صنای...
-
پیری پاشا
لغتنامه دهخدا
پیری پاشا. (اِخ ) محمد. از اهالی قرمان است . در عهد دولت سلطان سلیم خان به مسندصدارت نشست . نژادش بشیخ جمال الدین آقسرائی و بروایت دیگر بداود قصری میرسد. وی در زمره ٔ قضاة بود در سفر چالدران دفتردار اول شد و هنگام معاودت برتبه ٔ وزارت نایل آمد. در مو...
-
پیری رئیس
لغتنامه دهخدا
پیری رئیس . [ ری رَ ] (اِخ ) ابن حاج محمد. مقتول بسال 962 هَ . ق . او راست : کتاب بحریه که در آن احوال بحرالروم و جزائر و مسالک و بندرگاهها را نوشته و بسلطان سلیمان عثمانی هدیه کرده است . صاحب قاموس الاعلام ترکی آرد: از کاپیتن های معروف و مشهور عصر س...
-
پیری زاده
لغتنامه دهخدا
پیری زاده . [ دَ ] (اِخ ) عثمان صاحب افندی . از علمای نامدار عثمانی پسر پیری زاده محمد صاحب افندی . وی بسال 1122 هَ . ق . در استانبول تولد یافت و پس از تحصیل علوم رسمی و طی مراتب عالیه ٔ علمی در زمان شیخ الاسلامی پدرش یعنی در سنه ٔ 1158 قاضی استانبول...
-
پیری گوری
لغتنامه دهخدا
پیری گوری . (اِخ ) دهی جزء دهستان گرمادوز بخش کلیبر شهرستان اهر. واقع در 28/5 هزارگزی شمال کلیبر و 28/5 هزارگزی شوسه ٔ اهر به کلیبر. کوهستانی ، معتدل ، دارای 81 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات . شغل اهالی زراعت و گله داری . صنایع دستی گلیم ...
-
دره پیری
لغتنامه دهخدا
دره پیری . [ دَرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سربندبالا بخش سربند شهرستان اراک . واقع در 33هزارگزی جنوب باختری آستانه و 4هزارگزی راه قدیم اراک به بروجرد، با 456 تن سکنه . آب آن از چشمه و قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
پیری و کمازان
لغتنامه دهخدا
پیری و کمازان . [ وَ ک ِ ] (اِخ ) کمازان نام دهستانی از شهرستان ملایر و هم نام دهی از آن دهستان . و پیری نیز چنانکه از کتاب مجمل التواریخ گلستان برمی آیدنام دهی بوده است مقارن کمازان و بهمان نواحی . و درآن کتاب همه جا این دو نام مقارن و متوالی آمده ا...