کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیره
لغتنامه دهخدا
پیره . [ رَ / رِ ] (اِ) پیر. قائم مقام و خلیفه و مرشد. خلیفه و جانشین مشایخ و ارباب طریقت و خانقاه نشین باشد. (برهان ). خلیفه ٔ مشایخ و ارباب طریقت را گویند و چون یکی از مریدان بی طریقتی کند او را چوب طریق بزند. (جهانگیری ) : از صد سخن پیره ، یک حرف ...
-
پیره
لغتنامه دهخدا
پیره . [ رِ ] (اِخ ) بندری بیونان ، واقع در 7هزارگزی جنوب غربی آتن و در حکم اسکله ٔ پای تخت یونان دارای 290 هزار تن سکنه . لنگرگاهی استوار و قشنگ ، کوچه های وسیع و مستقیم ، کارخانه های ریسمان بافی ، کارخانه ٔ ابریشم و کارخانه ٔ بلورسازی ، دو سه خرابه...
-
پیره
لغتنامه دهخدا
پیره . [ رِ ] (اِخ ) دهی از دهستان گیفان بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد. واقع در 53هزارگزی شمال خاوری بجنورد. کوهستانی و سردسیر، دارای 79 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات . شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است . (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
پیره
لغتنامه دهخدا
پیره . [ رِ ] (اِخ ) دهی از دهستان خرق بخش حومه ٔ شهرستان قوچان . واقع در 49هزارگزی باختر قوچان ، سر راه مالرو عمومی خرق به شیرخان . کوهستانی ، سردسیر. دارای 132 تن سکنه . آب آن از چشمه سار. محصول آنجا غلات و تریاک . شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آ...
-
واژههای مشابه
-
پیره عیوضیان
لغتنامه دهخدا
پیره عیوضیان . [ رَ ع َ وَ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان گرمادوز بخش کلیبر شهرستان اهر. واقع در 39/5 هزارگزی شمال کلیبر و39/5 هزارگزی شوسه ٔ اهر به کلیبر. کوهستانی ، معتدل ،مایل بگرمی ، مالاریائی . دارای 147تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات . شغل ا...
-
پیره خر
لغتنامه دهخدا
پیره خر. [ رَ / رِخ َ ] (اِ مرکب ) پیرخر. خرپیر. خر بسیار سالخورده .
-
پیره خلیل
لغتنامه دهخدا
پیره خلیل . [ رَ خ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مغان بخش گرمی شهرستان اردبیل واقع در 20هزارگزی شمال خاوری گرمی و 80هزارگزی شوسه ٔ گرمی به بیله سوار.جلگه ، گرمسیر. دارای 101 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات و حبوبات . شغل اهالی زراعت و گله داری و...
-
پیره زکریا
لغتنامه دهخدا
پیره زکریا. [ رَ زَ ک َ ری یا ] (اِخ ) از خلفاء شیخ صفی الدین اردبیلی . (حبیب السیر چ طهران ج 2 ص 327 وچ خیام ج 4 ص 421 که اینجا بغلط بیره چاپ شده است ).
-
پیره زن
لغتنامه دهخدا
پیره زن . [ رَ/ رِ ] (اِ مرکب ) پیرزن . مقابل پیره مرد. رجوع به پیرزن شود: پوشیده مشرفان داشت از قبیل غلامان و فراشان و پیره زنان . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 116). از آن پیره زن حلواها و خوردنیها آرزو کردند. (تاریخ بیهقی ).چراغ پیره زن گر خوش نسوزدفتیله ...
-
پیره سر
لغتنامه دهخدا
پیره سر. [ رَ / رِ س َ ] (ص مرکب ) پیرسر. صاحب موی سفید. دارای موی کافورگون . سالخورده : یکی پیره سر بود هیشوی نام جوان مرد و بیدار و با فرّ و کام . فردوسی .پدر پیره سر شد تو برنادلی ز دیدار پیران چرا بگسلی .فردوسی .پدر پیره سر بود و برنا دلیرببسته م...
-
پیره غلام
لغتنامه دهخدا
پیره غلام . [ رَ / رِ غ ُ ] (اِ مرکب ) رجوع به پیرغلام شود.
-
پیره قشلاق
لغتنامه دهخدا
پیره قشلاق . [ رَ ق ِ ] (اِخ ) دهی جزءدهستان انگوران بخش ماه نشان شهرستان زنجان . واقع در6هزارگزی شمال ماه نشان و 1هزارگزی راه مالرو عمومی . جلگه ، معتدل . دارای 50 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔقزل اوزن . محصول آنجا غلات و برنج . شغل اهالی زراعت و راه...
-
پیره لر
لغتنامه دهخدا
پیره لر. [ رِ ل َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان گرمادوز بخش کلیبر شهرستان اهر. واقع در 27هزارگزی شمال کلیبر و 27هزارگزی شوسه ٔ اهر به کلیبر. کوهستانی ، معتدل ، مایل بگرمی . دارای 106 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ سلین و چشمه . محصول آنجا غلات . شغل اهالی زر...
-
پیره ماشان
لغتنامه دهخدا
پیره ماشان . [ رِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان گرمادوز بخش کلیبر شهرستان اهر. واقع در 22/5 هزارگزی شمال کلیبر و 22/5 هزارگزی شوسه ٔ اهر به کلیبر. کوهستانی ، معتدل . دارای 457 تن سکنه . آب آن از چشمه و رودخانه ٔ سلین ، محصول آنجا غلات و حبوبات . شغل اهالی ...