کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیراینده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیراینده
لغتنامه دهخدا
پیراینده . [ را ی َ دَ / دِ ](نف ) زینت دهنده . که چیزی را از چیزی بجهت خوش آیندگی کم کند همچون سرتراش و باغبان ، برخلاف مشاطه . (آنندراج ) (برهان ). پیرایش کننده . آراینده . آراسته کننده .
-
جستوجو در متن
-
پیرایندگی
لغتنامه دهخدا
پیرایندگی . [ را ی َ دَ / دِ ] (حامص ) حالت و چگونگی پیراینده . عمل پیراینده .
-
گل پیرا
لغتنامه دهخدا
گل پیرا. [ گ ُ ] (نف مرکب ) (از: گل + پیرا، پیراینده ) پیرایش دهنده ٔ گل . آنکه گل را بپیراید. رجوع به پیراستن شود.
-
آراسته کننده
لغتنامه دهخدا
آراسته کننده . [ ت َ / ت ِ ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) آراینده . مزیِّن . پیراینده .
-
پیرایان
لغتنامه دهخدا
پیرایان . (نف ، ق ) صفت فاعلی بیان حالت در حال پیراستن . || (اِ) ج ِ پیرای ، بمعنی پیراینده . پیرایندگان .
-
پیرایشگر
لغتنامه دهخدا
پیرایشگر. [ را ی ِ گ َ ] (ص مرکب ) پیراینده . که پیراید. که زینت دهد. || حلاق . || دباغ . رجوع به پیراستن شود.
-
کراعی
لغتنامه دهخدا
کراعی . [ ک ُ ] (ص نسبی ) پیراینده و فروشنده ٔ پایچه ٔ ستور و پایچه فروش . (ناظم الاطباء). فروشنده ٔ پایچه . (از اقرب الموارد). پاچه فروش . (یادداشت مؤلف ).
-
پیرایه گر
لغتنامه دهخدا
پیرایه گر. [ را ی َ / ی ِ گ َ ] (ص مرکب ) پیراینده . آنکه بپیراید. آنکه پیرایه کند : پیرایه گر پرندپوشان سرمایه ده شکرفروشان . نظامی .متحلی . پیرایه کننده .
-
روبردار
لغتنامه دهخدا
روبردار. [ ب َ ] (نف مرکب ) در تداول مردم قزوین ، بمعنی مشاطه است . (از فرهنگ نظام ). رووردار (در تداول مردم قزوین ). پیراینده ٔ موی رخساره ٔ زنان .
-
دابغ
لغتنامه دهخدا
دابغ. [ ب ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از دباغت . پیراینده : و لاشی ٔ دابغ للمعدة مثله (مثل بلیلج ). (ابن البیطار). رب الحصرم دابغللمعدة. (ابن البیطار).
-
پیش پیرا
لغتنامه دهخدا
پیش پیرا. (نف مرکب ) پیراینده از قبل . کنایه از آرایش دهنده ٔ زمان پیش . و در شعر نظامی مراد فردوسی طوسی است . (آنندراج ) : کجا پیش پیرای پیر کهن غلط رانده بود از درستی سخن .نظامی .
-
عالم آرا
لغتنامه دهخدا
عالم آرا. [ ل َ ] (نف مرکب )عالم آرای . آرایش دهنده ٔ عالم . پیراینده ٔ جهان و زینت دهنده ٔ آن . (ناظم الاطباء) : اگر رأی عالم آرای ملک اشارت فرماید بگویم . (سندبادنامه ص 276).بی جمال عالم آرای تو روزم چون شب است با کمال عشق تو در عین نقصانم چو شمع....
-
مبهج
لغتنامه دهخدا
مبهج . [ م ُ ب َهَْ هَِ ] (ع ص ) نیکویی آورنده و پیراینده و زیبا سازنده .(ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) || مُبهِج . خوش و شادمان کننده . (غیاث ). شاد و مسرور سازنده . (آنندراج ). شادمانی آورنده . (ناظم الاطباء). و رجوع به ماده ٔ قبل شود. || کسی که خود...
-
چمن پیرای
لغتنامه دهخدا
چمن پیرای . [ چ َ م َ ] (نف مرکب ) باغبان (آنندراج ). پیراینده ٔ چمن . آنکه چمن را پیراید. چمن پیرا. مرادف چمن آرای و چمن ساز و چمن طراز. و رجوع به چمن پیرا شود. || (اِ مرکب )آلت چمن بری و چمن زنی . رجوع به چمن بر و چمن زن شود.