کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیرایش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیرایش
لغتنامه دهخدا
پیرایش . [ را ی ِ ] (اِمص ) اسم مصدر پیراستن . عمل پیراستن . پیراهش . (برهان ). تحلی . مطلق زینت کردن : رسولان مبهوت و مدهوش در آرایش آن بزم و پیرایش آن مجلس بماندند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 345).قبای زر چو در پیرایش افتدازو هم زربود کارایش افتد. نظام...
-
جستوجو در متن
-
کزد
لغتنامه دهخدا
کزد. [ ک َ ] (اِ) شاخی را گویند که در وقت پیرایش و پرکاوش از درخت بریده باشند. (برهان ) (آنندراج ). شاخه ای که از درخت جهت پیرایش برند. (ناظم الاطباء).
-
زیبایش
لغتنامه دهخدا
زیبایش . [ با ی ِ ] (اِمص ) آرایش و پیرایش و زینت . (ناظم الاطباء).
-
آلاگارسن
لغتنامه دهخدا
آلاگارسن . [ س ُ ] (فرانسوی ، ص مرکب ) (مانند پسر) پیرایش موی در زنان چون مردان .
-
خشاو
لغتنامه دهخدا
خشاو. [ خ ِ ] (اِمص ) پیرایش بستان و باغ و کشت زار از علفهای خودرو و هرزه و سنگ و خس و خاشاک آنها را برداشتن . خشاوه . (ناظم الاطباء). || پیرایش درخت از شاخه های زیادتی . (ناظم الاطباء).
-
گل پیرا
لغتنامه دهخدا
گل پیرا. [ گ ُ ] (نف مرکب ) (از: گل + پیرا، پیراینده ) پیرایش دهنده ٔ گل . آنکه گل را بپیراید. رجوع به پیراستن شود.
-
طرازیدگی
لغتنامه دهخدا
طرازیدگی . [ طِ / طَ دَ / دِ ] (حامص ) آرایش . پیرایش . حالت و چگونگی طرازیده . آراستگی .
-
بستان پیرا
لغتنامه دهخدا
بستان پیرا. [ ب ُ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) بوستان پیرا. باغ پیرایش دهنده را گویند که باغبان باشد. (برهان ) (هفت قلزم ). باغبان و باغ پیرایش دهنده را گویند که گیاههاو شاخه های خشک را زده از باغ بیرون ریزد. (انجمن آرا) (آنندراج ). باغبان . (رشیدی ). باغب...
-
خشاوه
لغتنامه دهخدا
خشاوه . [ خ ِ وَ / وِ ](اِمص ) پیرایش بستان و باغ و کشت زار از علفهای خودرو و هرزه و سنگ و خس و خاشاک . وجین . (از برهان قاطع)(از فرهنگ جهانگیری ). || پیرایش درخت از شاخه های زیادتی . (از برهان قاطع). خشاره . (برهان قاطع): جلامه ؛ آنچه از خشاوه بیرون...
-
نه ده
لغتنامه دهخدا
نه ده . [ ن ُه ْ دَه ْ ] (اِ مرکب ) زیور. و آن را ده و نه نیز گویند، چنانکه هر هفت به معنی زیب و آرایش است . (از رشیدی ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). زینت . آرایش . پیرایش . (ناظم الاطباء).
-
زیوری
لغتنامه دهخدا
زیوری . [ زی وَ ] (حامص ) عمل آرایش و پیرایش . (ناظم الاطباء). || (ص نسبی ) که آرایش و زینت کند. که شغل او زینت و زیب کردن باشد. و رجوع به زیور شود.
-
پیراهش
لغتنامه دهخدا
پیراهش . [ هَِ ] (اِمص )پیرایش . پیراستن و زینت دادن . (برهان ) : به پیراهش نامه ٔ خسروی کهن سرو را بازدادم نوی . نظامی .|| مطلق دباغت کردن پوست .
-
دم اردکی
لغتنامه دهخدا
دم اردکی .[ دُ اُ دَ ] (ص نسبی ) قسمی زدن زلف مردان از پشت سر. نوعی پیرایش زلف در پشت گردن . (یادداشت مؤلف ).
-
طرازگر
لغتنامه دهخدا
طرازگر. [ طِ گ َ ] (ص مرکب ) آرایش دهنده . پیرایش کننده . (آنندراج ). نگارگر جامه . و رجوع به فرهنگ شعوری ص 167 شود.