کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیراهن کاغذی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیراهن کاغذی
لغتنامه دهخدا
پیراهن کاغذی . [ هََ ن ِ غ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از روشنایی صبح و شعاع آفتاب . (برهان ). || کاغذین پیراهن . کاغذین جامه . کنایه از دادخواهی مظلوم ، چه در قدیم الایام متعارف بوده که مظلوم پیراهن کاغذی میپوشید تا بمظلومیت شناخته شود و بپای ...
-
واژههای مشابه
-
یکتای پیراهن
لغتنامه دهخدا
یکتای پیراهن . [ ی َ / ی ِ هََ ] (ص مرکب ) یکتاپیرهن . شخصی که یک پیراهن در بر داشته باشد و بس . (آنندراج ). که تنها یک پیرهن بر تن دارد. که تنها پیراهن بر تن دارد بی جامه و ملبوس دیگر. (یادداشت مؤلف ) : تو کز بند قبا وا کردنش رخت سفر بستی چه خواهی ...
-
چاک پیراهن
لغتنامه دهخدا
چاک پیراهن . [ هََ ] (ص مرکب )مجازاً بمعنی زیبارویی که سینه ٔ سپید و صاف دارد. کنایه از سینه ای سپید و خوشرنگ و درخشان : چاک پیراهنی اگر میبودبتو ای صبح مینمودم من .امید (ازآنندراج ).
-
پیراهن کشیدن
لغتنامه دهخدا
پیراهن کشیدن . [ هََ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) صاحب آنندراج گوید: اگر بصله ٔ «بر» باشد یعنی بر تن کسی کشیدن ،بمعنی پوشانیدن بود چنانکه مولوی گوید : چو پیراهن کشیدی بر تن اوشدی همراز باپیراهن او.و اگر بصله ٔ «از» باشد بمعنی برهنه کردن باشد.
-
پیراهن دوز
لغتنامه دهخدا
پیراهن دوز. [ هََ ] (نف مرکب ) آنکه پیراهن دوزد.
-
پیراهن دوزی
لغتنامه دهخدا
پیراهن دوزی . [ هََ ] (حامص مرکب ) عمل پیراهن دوز. || (اِ مرکب ) مکان و محل دوختن پیراهن .
-
پیراهن خرد
لغتنامه دهخدا
پیراهن خرد. [ هََ ن ِ خ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پیراهنچه . پیراهن کوچک . صدار. (دهار) (منتهی الارب ). غلالة. (دهار). اصدة. (از منتهی الارب ).
-
پیراهن خواب
لغتنامه دهخدا
پیراهن خواب . [ هََ ن ِ خوا /خا ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جامه ٔ خاص خفتن . شبی . (برهان ). جامه ٔ شب . || پیراهن زیر زنان .
-
خشتک پیراهن
لغتنامه دهخدا
خشتک پیراهن .[ خ ِ ت َ ک ِ هََ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بغلک . پارچه ٔ چهارگوشه زیر بغل . لَبِنَه . رجوع به خشتک شود.
-
خار پیراهن
لغتنامه دهخدا
خار پیراهن . [ رِ هََ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از مخل و موذی است . (آنندراج ) : خار پیراهن فانوس شود رشته ٔ شمعجا به هر بزم که آن آتش سوزان دارد.فطرت (از آنندراج ).
-
خار در پیراهن شدن
لغتنامه دهخدا
خار در پیراهن شدن . [ دَ هََ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ایذاء رساندن . (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ) : گل اندامی که در پیراهن من خار میریزد. صائب (از آنندراج ).رجوع به کلمه ٔ خار شود.
-
جستوجو در متن
-
شمیز
لغتنامه دهخدا
شمیز. [ ش ُ ] (فرانسوی ، اِ) پوشه . (لغات فرهنگستان ). لفافه ٔ کاغذی که نوشته های اداری را در آن گذارند. پوشه . (فرهنگ فارسی معین ). در فرانسه بمعنی پیراهن است و سابقاً در فارسی پوشه را می گفتند. (از لغات فرهنگستان ). رجوع به ماده ٔ پوشه شود. || نوعی...
-
کاغذین
لغتنامه دهخدا
کاغذین . [ غ َ ] (ص نسبی ) منسوب به کاغذ و هر چیز ساخته شده از کاغذ. (ناظم الاطباء). کاغذی : همچو دف کاغذینش پیراهن همچو چنگش پلاس بین شلوار. خاقانی .- کاغذین سد ؛ سد نااستوار. سدی که بنای آن استوار نباشد چنانکه گویی از کاغذ ساخته شده : زن رومی آید ک...