کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیدا کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیدا کردن
لغتنامه دهخدا
پیدا کردن . [ پ َ / پ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اظهار کردن . نمایاندن . عرض . عرض کردن . افصاح . آشکار کردن . ظاهر ساختن . واضح کردن . روشن کردن . هویدا کردن . صَدع . (منتهی الارب ). ابراز. تجلیة. (مجمل اللغة). نُحلة. نِحلة. توضیح . (منتهی الارب ).ایضاح ...
-
واژههای مشابه
-
پیدا آمدن
لغتنامه دهخدا
پیدا آمدن . [ پ َ/ پ ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) آشکارا شدن . ظاهر گردیدن . نمودار گردیدن . پدید آمدن . حاصل شدن . معلوم گشتن . از نهان بعیان آمدن . از غیبت بحضور پیوستن : از سر و روی وی اندر فکن آن تاج تلیدتا ازو پیدا آید مه و خورشید پدید. منوچهری .اگر وق...
-
پیدا بودن
لغتنامه دهخدا
پیدا بودن . [ پ َ / پ ِ دَ ] (مص مرکب ) آشکارا بودن . نمایان بودن . پیدا نبودن . آشکار نبودن . نمایان نبودن : سپاهی گران کوه تا کوه مردکه پیدا نبد روز روشن ز گرد. فردوسی .بجائی نبود ایچ پیدا درش جز از نام شاهی نبود افسرش . فردوسی .بکشتند چندان ز تورا...
-
پیدا خواندن
لغتنامه دهخدا
پیدا خواندن . [ پ َ / پ ِ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) شمرده خواندن . ترتیل . (منتهی الارب ).
-
پیدا داشتن
لغتنامه دهخدا
پیدا داشتن . [ پ َ / پ ِ ت َ ] (مص مرکب ) آشکارا داشتن . هویدا و نمایان داشتن : در آبی که پیدا ندارد کنارغرور شناور نیاید بکار.سعدی .
-
پیدا گفتن
لغتنامه دهخدا
پیدا گفتن . [ پ َ / پ ِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) آشکار گفتن . فاش گفتن : عیب گویانم حکایت پیش جانان گفته اندمن خود این پیدا همی گویم که پنهان گفته اند.سعدی .
-
پیدا ندیدن
لغتنامه دهخدا
پیدا ندیدن . [ پ َ / پ ِ ن َ دی دَ ] (مص مرکب ) آشکار ندیدن : چنین است رسم سرای کُهن سرش هیچ پیدا نبینی ز بن .فردوسی .
-
پیدا نمودن
لغتنامه دهخدا
پیدا نمودن . [ پ َ / پ ِ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) بآشکارا آوردن . ممیز ساختن : نور حق را نیست ضدی در وجودتا بضد او را توان پیدا نمود.مولوی .
-
پیدا و پنهان
لغتنامه دهخدا
پیدا و پنهان . [ پ َ / پ ِ وُ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب ) نهان و آشکار.- پیدا و پنهان شدن ؛مخفی و آشکار گشتن : بپیدا و پنهان شدن گرد شهرز هرچ آرزو داشت برداشت بهر.نظامی .
-
جای فلان پیدا
لغتنامه دهخدا
جای فلان پیدا. [ ی ِ ف ُ پ َ ] (جمله ٔ اسمیه ) این کلام در غیبت شخصی که حاضر نباشد و دل ، حاضر بودنش خواهد، گویند. (بهارعجم ) (آنندراج ). برای کسی گویند که غایب باشد. (ناظم الاطباء). جای فلان خالی . جای فلان سبز. (بهار عجم ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)...
-
شاخ پیدا شدن
لغتنامه دهخدا
شاخ پیدا شدن . [ پ َ / پ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کسی را، کنایه از رسوا شدن . (امثال و حکم دهخدا) : چون کند دعوی خیاطی کسی افکند در پیش او شه اطلسی که ببر این را بغلطاق فراخ ز امتحان پیدا شود او را دو شاخ .مولوی (از امثال و حکم دهخدا).
-
جستوجو در متن
-
ابانت
لغتنامه دهخدا
ابانت . [ اِ ن َ ] (ع مص ) اِبانه . پیدا کردن . آشکار کردن . روشن کردن . هویدا کردن . || آشکار گفتن . || پیدا شدن . آشکار شدن . هویدا شدن . || پیدائی . ظهور. روشنی . هویدائی . آشکاری . بداهت . || جدا کردن . || بشوی دادن دختر را.
-
ابداء
لغتنامه دهخدا
ابداء. [ اِ ] (ع مص )آغاز کردن . آغازیدن . ابتدا کردن . شروع کردن . سر کردن . سر گرفتن . ابتداء. کار نو و نخستین آوردن . نو آفریدن . || آشکار کردن . پیدا کردن چیزی را.