کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیخال 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
انجعار
لغتنامه دهخدا
انجعار. [ اِ ج ِ ] (ع مص ) پیخال انداختن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پیخال انداختن جانور. (آنندراج ). سرگین انداختن درنده . (از اقرب الموارد).
-
ونمة
لغتنامه دهخدا
ونمة. [ وَ ن َ م َ ] (ع اِ) پیخال مگس . (منتهی الارب ).
-
ونیم
لغتنامه دهخدا
ونیم . [ وَ ] (ع اِ) پیخال مگس . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). حدث مگس . (مهذب الاسماء). ونمه . || (مص ) پیخال انداختن مگس . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). ونم .
-
ونم
لغتنامه دهخدا
ونم . [ وَ ] (ع مص ) پیخال انداختن مگس . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
دوز
لغتنامه دهخدا
دوز. (اِ) فضله ٔ لک لک . (ناظم الاطباء). دوزه . پیخال کلنک . (آنندراج ). || بن لاک . (لغت فرس اسدی ).
-
رمج
لغتنامه دهخدا
رمج . [ رَ ] (ع مص ) پیخال کردن مرغ . (منتهی الارب )(آنندراج ). فضله انداختن مرغ . (از اقرب الموارد).
-
مهیص
لغتنامه دهخدا
مهیص . [ م َ ] (ع اِ) جای پیخال انداختن مرغ . ج ، مهایص . (منتهی الارب ).
-
لقینة
لغتنامه دهخدا
لقینة. [ ل َ ق َ ن َ ] (ع اِ) ماده ٔ لزجی که از چشم خارج شود. (دزی ). ژفک . پیخ . پیخال .
-
آپیخ
لغتنامه دهخدا
آپیخ . (اِ) پیخال :همواره بر آپیخ است آن چشم فژا کندگویی که دو بوم آنجا بر خانه گرفته ست . عماره ٔ مروزی .
-
ذرق
لغتنامه دهخدا
ذرق . [ ذَ ] (ع اِ) پیخال . سرگین مرغ . (مهذب الاسماء). ریخ . (زمخشری ). فضله ٔ طیر. چلغوز مرغ . روث طیور. (داود ضریر انطاکی ).
-
زبل العصفور
لغتنامه دهخدا
زبل العصفور. [ زِ لُل ْ ع ُ ] (ع اِ مرکب ) خرء العصفور. پیخال گنجشک . سرگین گنجشک . رجوع به ماده ٔ قبل و تحفه ٔ حکیم مؤمن ، عصفور شود.
-
جعر
لغتنامه دهخدا
جعر. [ ج َ ] (ع اِ) پلیدی خشک چسبیده بر کون . || پیخال مرغ شکاری . (منتهی الارب ). || باد شکم یا غایط درندگان . (اقرب الموارد). ج ، جُعور.
-
خزق
لغتنامه دهخدا
خزق . [ خ َ ] (ع مص ) نیزه زدن . || به هدف رسیدن تیر. || پیخال انداختن مرغ . || سپل افکندن شتر زمین را در رفتن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ).
-
جعرة
لغتنامه دهخدا
جعرة. [ ج ُ رَ ] (ع اِ) نشانی که بر کمر مرد آبکش ماند از رسنی که بر کمر بندد و به چاه فرورود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || نشان پیخال خشک . || جو بزرگ دانه ٔ سپید. (منتهی الارب ).
-
مترمع
لغتنامه دهخدا
مترمع. [ م ُ ت َ رَم ْ م ِ ] (ع ص ) جنبنده یا تهدیدکننده از خشم . (آنندراج ). مضطرب شده از خشم . (ناظم الاطباء). || آلوده ٔ در پیخال خویش . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به ترمع شود.