کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیخال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیخال
لغتنامه دهخدا
پیخال . (اِ مرکب ) (از: پیخ + آل ) منسوب به پیخ ، و پیخ و پیخه فضله است چنانکه پنجه و پنجال و چنگ و چنگال . (انجمن آرا). ذرق . سرگین طیور. انداخته ٔ مرغ باشد. یعنی سرگین . (اوبهی ). پلیدی مرغ . فضله ٔ مرغ . فضله ٔ مرغ و مگس و مانند آن . سرگین مرغان ....
-
جستوجو در متن
-
انجعار
لغتنامه دهخدا
انجعار. [ اِ ج ِ ] (ع مص ) پیخال انداختن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پیخال انداختن جانور. (آنندراج ). سرگین انداختن درنده . (از اقرب الموارد).
-
ونمة
لغتنامه دهخدا
ونمة. [ وَ ن َ م َ ] (ع اِ) پیخال مگس . (منتهی الارب ).
-
ونیم
لغتنامه دهخدا
ونیم . [ وَ ] (ع اِ) پیخال مگس . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). حدث مگس . (مهذب الاسماء). ونمه . || (مص ) پیخال انداختن مگس . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). ونم .
-
ونم
لغتنامه دهخدا
ونم . [ وَ ] (ع مص ) پیخال انداختن مگس . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
آپیخ
لغتنامه دهخدا
آپیخ . (اِ) پیخال :همواره بر آپیخ است آن چشم فژا کندگویی که دو بوم آنجا بر خانه گرفته ست . عماره ٔ مروزی .
-
دوز
لغتنامه دهخدا
دوز. (اِ) فضله ٔ لک لک . (ناظم الاطباء). دوزه . پیخال کلنک . (آنندراج ). || بن لاک . (لغت فرس اسدی ).
-
رمج
لغتنامه دهخدا
رمج . [ رَ ] (ع مص ) پیخال کردن مرغ . (منتهی الارب )(آنندراج ). فضله انداختن مرغ . (از اقرب الموارد).
-
مهیص
لغتنامه دهخدا
مهیص . [ م َ ] (ع اِ) جای پیخال انداختن مرغ . ج ، مهایص . (منتهی الارب ).
-
لقینة
لغتنامه دهخدا
لقینة. [ ل َ ق َ ن َ ] (ع اِ) ماده ٔ لزجی که از چشم خارج شود. (دزی ). ژفک . پیخ . پیخال .
-
خذق
لغتنامه دهخدا
خذق . [ خ َ ] (ع مص ) پیخال کردن مرغ یا خاص است به پیخال باز. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ). سرگین افکندن مرغ . (تاج المصادر بیهقی ). || خلانیدن آهن و مانند آن ستور را تا تیزرود. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ). || ریدن ماهی خذاق . (از منتهی ...
-
وطح
لغتنامه دهخدا
وطح . [ وَ طَ ] (ع اِ) پلیدی و پیخال و گِل که بر سم و چنگال ستور و مرغ چسبیده باشد. وطحة یکی ِ آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
جق
لغتنامه دهخدا
جق . [ج َق ق ] (ع مص ) پیخال انداختن مرغ (منتهی الارب ). سرگین افکندن پرنده . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
ذرق
لغتنامه دهخدا
ذرق . [ ذَ ] (ع اِ) پیخال . سرگین مرغ . (مهذب الاسماء). ریخ . (زمخشری ). فضله ٔ طیر. چلغوز مرغ . روث طیور. (داود ضریر انطاکی ).