کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیادگان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیادگان
لغتنامه دهخدا
پیادگان . [ دَ / دِ ] (اِ) ج ِ پیاده . مقابل سوارگان . خش . (منتهی الارب ). رجاله . بنوالعمل . (منتهی الارب ). شوکل . (منتهی الارب ) : پیادگان با سلاح سخت بسیار در پیش ایستاده . (تاریخ بیهقی ص 376 چ ادیب ). بتن عزیز خویش پیش کار برفت با غلامان و پیاد...
-
جستوجو در متن
-
بنوالعمل
لغتنامه دهخدا
بنوالعمل . [ ب َ نُل ْ ع َ م َ ] (ع اِ مرکب ) پیادگان . (منتهی الارب ). پیادگان یمن . (از اقرب الموارد).
-
اراجیل
لغتنامه دهخدا
اراجیل . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ارجال . جج ِ رَجُل و رَجِل . پیادگان . || ج ِ راجل . پیادگان . خلاف فارس . || شکاریان . (منتهی الارب ).
-
رجیلاء
لغتنامه دهخدا
رجیلاء. [ رُ ج َ ](اِخ ) قومی بوده از پیادگان و واحد آن رَجَلی ّ است .(آنندراج ). نام گروهی از پیادگان . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجیلاء و رَجَلیون قومی بوده از پیادگان و هم سلیک المقانب و المنشربن وهب الباهلی و اوفی بن مطر المازنی . (منتهی ...
-
رجلیون
لغتنامه دهخدا
رجلیون . [ رِ لی یو ] (ع ص ، اِ) پیادگان . (ناظم الاطباء).
-
حبس
لغتنامه دهخدا
حبس . [ ح ُب ْ ب َ ] (ع ص ، اِ) پیادگان .
-
عرجلة
لغتنامه دهخدا
عرجلة. [ ع َ ج َ ل َ ] (ع اِ) گله ٔ اسبان . || گله ٔ بز. || گروه پیادگان روان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گروهی پیادگان . (مهذب الاسماء). گروه مردم . ج ، عَراجلة. (ناظم الاطباء).
-
جلویز
لغتنامه دهخدا
جلویز. [ ج ُل ْ ] (اِ) سرهنگ پیادگان . || قاضی حریص و طامع. (ناظم الاطباء).
-
ارجله
لغتنامه دهخدا
ارجله . [ اَ ج ِ ل َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ رَجِل . لشکر پیادگان . (آنندراج ).
-
ثؤرور
لغتنامه دهخدا
ثؤرور. [ ث ُءْ ] (ع اِ) پیاده ٔ کوتوال و پیادگان سلطان که بی وظیفه همراه باشند. تؤرور.
-
رجالة
لغتنامه دهخدا
رجالة. [ رَج ْ جا ل َ ] (ع ص ) ج ِ راجل . (المنجد) (آنندراج ) (ترجمان ترتیب عادل ص 50). || ج ِ راجل . پیادگان . (فرهنگ فارسی معین ) (از اقرب الموارد). پیادگان . (دهار). پیادگان . مقابل خیالة (سواران ). (از یادداشت مرحوم دهخدا). || ج ِ رَجُل . || ج ِ ...
-
سرایی
لغتنامه دهخدا
سرایی . [ س َ ] (ص نسبی ) گروهی از پیادگان بوده اند که از هر ولایتی آمده بودند و ایشان را سپاهسالاری باشد جداگانه که تیمار ایشان دارد و ایشان هر قومی به سلاح ولایت خویش کار کنند. (از سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ 2 ص 59).
-
حرکلة
لغتنامه دهخدا
حرکلة. [ ح َ ک َ ل َ ] (ع اِ) نوعی از رفتار تکبر. || پیادگان . || (مص ) حرکله ٔ صیاد؛ بی صید بازگشتن صیاد. (منتهی الارب ).
-
خاش
لغتنامه دهخدا
خاش . (ع اِ) قماش خانه و متاع روی آن . || خش ّ است که بمعنی پیادگان باشد. (منتهی الارب ). || (ص ) در حالت رفع و جر بدون الف و لام از خشی بمعنی ترسیدن .