کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پگاه خیز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پگاه خیز
لغتنامه دهخدا
پگاه خیز. [ پ َ / پ ِ] (نف مرکب ) سحرخیز. بَکُر. بکیرُ. (منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
پگاه خیزی
لغتنامه دهخدا
پگاه خیزی . [ پ َ / پ ِ ] (حامص مرکب ) سحرخیزی . بکور.
-
جستوجو در متن
-
پگه خیز
لغتنامه دهخدا
پگه خیز. [ پ َ /پ ِ گ َ ] (نف مرکب ) مخفف پگاه خیز؛ آنکه بامداد زود از خواب برخیزد. سحرخیز. بَکِرِ. بَکُرُ : ز نخجیر و از می بپرهیز باش بشب دیر خسب و پگه خیز باش .اسدی (گرشاسب نامه نسخه ٔ خطی مؤلف ص 267).
-
بکر
لغتنامه دهخدا
بکر. [ ب َ ک ُ / ب َ ک ِ ] (ع ص ) رجل بکر فی حاجته ؛ مرد پگاه خیز در حاجت خود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
خیز
لغتنامه دهخدا
خیز. (نف مرخم ) خیزنده . برخیزنده . (ناظم الاطباء). بلندشونده . این لفظ در حالت ترکیب بدو وجه مستعمل میشود یکی آنکه جزء اول حال از ذات او باشد چون سبکخیز و دیگر آنکه بمعنی مکانی بود که حال و ذی حال از آن پیدا شود چون دشت عاشق خیز. (آنندراج ).- آب خیز...
-
پگه خیزی
لغتنامه دهخدا
پگه خیزی . [ پ َ / پ ِ گ َ ] (حامص مرکب ) مخفف پگاه خیزی . سحرخیزی . بُکور : چون غراب اندر پگه خیزی علم بیرون زنیم سوی طاوسان بستانی هزار آوا و من . اثیر اخسیکتی .بخت بیدارت خراسان سحرگه خیز راازپگه خیزی که هست از چشم صبح انداخته . انوری .آنکه چون صب...
-
بام
لغتنامه دهخدا
بام . (اِ) صبح . غداة. پگاه . مخفف بامداد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ). صباح . صبیحه . مقابل شام . وقت صباح . (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 177). سپیده ٔ صبح . سپیده دمان . سپیده دم . اِصباح . بامدادان . آغاز روز. صبح زود. (انجمن...
-
شب
لغتنامه دهخدا
شب . [ ش َ ] (اِ، ق ) مدت فاصله ٔ از غروب آفتاب تا طلوع صبح صادق . (از فرهنگ نظام ). لیل . (برهان قاطع) (بهار عجم ) (آنندراج ). قرار داشتن قسمتی ازکره ٔ زمین است در تاریکی سایه ٔ زمین وقتی که آفتاب زیر افق پنهان باشد. (از التفهیم ). مقابل روز. مدت زم...
-
برآمدن
لغتنامه دهخدا
برآمدن . [ ب َ م َ دَ ] (مص مرکب ) بالا رفتن .(ناظم الاطباء). بالا آمدن . (فرهنگ فارسی معین ). رسیدن . بلند شدن . بالا گرفتن . بالا کشیدن . بر شدن . بربلندی رفتن . به هوا رفتن . علاء. تعلیه . معالاة. تعلی . تعالی . استعلاء. اعلیلاء. بر بلندی برآمدن ....