کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پژمان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پژمان
لغتنامه دهخدا
پژمان . [ پ َ / پ ُ / پ ِ ] (ص ) مرکب از پژم که بمعنی کوه است و الف و نون نسبت .(بهار عجم از غیاث اللغات ). و این دعوی بر اساسی نیست . پژمرده . افسرده . غمناک . غمنده . غمگین . مغموم . ازغم فروپژمرده . اندوهگین . اندوهگن . اندوهناک . بی رونق . دژم . ...
-
جستوجو در متن
-
راهب نایینی
لغتنامه دهخدا
راهب نایینی . [ هَِ ب ِ ] (اِخ ) راهب اصفهانی ، که پژمان بختیاری او را بدین نام ذکر کرده است . رجوع به راهب اصفهانی در همین لغت نامه و بهترین اشعار ص 142 برگزیده ٔ پژمان بختیاری شود.
-
سائل
لغتنامه دهخدا
سائل . [ ءِ ] (اِخ ) بختیاری . از متأخران است . از اشعار اوست :چند کشی بی گناه عاشق محزون کشتن عاشق مگر گناه ندارد.(از بهترین اشعار پژمان ).
-
بزمان
لغتنامه دهخدا
بزمان . [ ب َ / ب ُ ] (اِ) میل . خواهش . (ناظم الاطباء). || (ص ) مخمور و بیدماغ . (آنندراج ). مست و اندوهگین . (ناظم الاطباء). مخمور. غمگین ، و قیل با باء و زای فارسی یعنی پژمان . (از شرفنامه ٔ منیری ) : کدام روز بمستی گذاره خواهم کردکسی که او ببهار ...
-
ساحری
لغتنامه دهخدا
ساحری . [ ح ِ ] (اِخ ) شاعری قزوینی است ، او راست :سرشک حسرتم ، جا در شکنج آستین دارم پر پروانه ام چون شعله خصمی در کمین دارم .(از بهترین اشعار پژمان ).
-
ساحری
لغتنامه دهخدا
ساحری . [ ح ِ ] (اِخ ) شاعری گنابادی است ، او راست :آغاز عشق از خاطرم بی تابئی سر میزندمرغی که خواند بی محل در خون خود پر میزند.(از بهترین اشعار پژمان ).
-
ساحل
لغتنامه دهخدا
ساحل . [ ح ِ ] (اِخ ) شاعری است نهاوندی ، او راست :وعده ٔ وصلم بماه و سال مفرمامدت هجر تو سال و ماه ندارد.(از بهترین اشعار پژمان ).
-
ناخوشدل
لغتنامه دهخدا
ناخوشدل . [ خَوش ْ / خُش ْ دِ ] (ص مرکب ) غمین . پدرام . پژمان . نژند. که دلش خوش نیست . ناشادمان . ناشاد. مقابل خوشدل . || ناخرسند. ناراضی .
-
بژمان
لغتنامه دهخدا
بژمان . [ ب َ / ب ُ ] (ص ) غمگین . (برهان ) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). پژمان . غمنده . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). غمگین و ملول و دلتنگ و افسرده . (ناظم الاطباء). غمخوار. (برهان ) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). افسرده . (برهان ) (انجمن آرای ناصر...
-
ناخرم
لغتنامه دهخدا
ناخرم . [ خ ُ ررْ رَ ] (ص مرکب ) ناشاد. غمگین . پژمان . که خرم و شادمان نیست . || ناخوش . نامطبوع . نامرغوب . نادلپسند : تو بیزار گرد از ره ودین اوی بنه دور ناخرم آئین اوی .فردوسی .
-
اسی
لغتنامه دهخدا
اسی . [ اَ سی ی ] (ع ص ) مداواشده . دواکرده . معالجه پذیرفته . مأسوّ. (منتهی الارب ). || پژمان . (نصاب الصبیان ) (غیاث ).اندوهگین . (غیاث ). محزون . غمگین . || (اِ)اثر و نشان سرا. بقیه ای از خانه و متاع ردی ّخانه .
-
الهی اسدآبادی
لغتنامه دهخدا
الهی اسدآبادی . [ اِ لا ی ِ اَ س َ ](اِخ ) میرصدرالدین . شاعر اوایل قرن یازدهم . وی بسال 1009 هَ . ق . در حال حیات بود. (سفینه ٔ خوشگو، از فرهنگ سخنوران ). و رجوع به بهترین اشعار پژمان شود.
-
اندوهگن
لغتنامه دهخدا
اندوهگن . [ اَ گ ِ ] (ص مرکب ) مخفف اندوهگین . مغموم . با اندوه . غمی . محزون . حزین . حزمان . محزان . دژم . پژمان . مهموم . اسیف . (یادداشت مؤلف ) : سال امسالین نوروز طربناکتر است پار و پیرار همی دیدم اندوهگنا. منوچهری .چو کسی باشد اگر پسرش بمیرد و...
-
انس
لغتنامه دهخدا
انس . [ اَ ن َ ] (ع مص ) خو گرفتن و آرام یافتن بچیزی ونرمیدن از آن . (از اقرب الموارد). آرام یافتن بچیزی و بی پژمان شدن . (از ناظم الاطباء). || (اِمص ) بی پژمانی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (اِ) جماعت کثیر و قبیله ای که مقیم باشند بجایی . || ...