کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پچ پچ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پچ پچ
لغتنامه دهخدا
پچ پچ . [ پ ِ پ ِ / پ ُ پ ُ ] (اِ صوت ) پچ پچه . فچفچه . پژپژ.(رشیدی ). بچ بچ . پج پج . نام آواز آنکه راز و نجوی کند. نجوی . نمیمه . هسیس . منافثه . سخنی که آهسته با یکدیگر گویند . || لفظی که شبانان بز را بدان نوازند. پج پج : زه دانا را گویند که داند...
-
جستوجو در متن
-
پیت پیت
لغتنامه دهخدا
پیت پیت . (اِ صوت ) پچ پچ . نجوی . زیرگوشی . سخن آهسته با کسی گفتن که دیگری درنیابد.
-
بچیچ
لغتنامه دهخدا
بچیچ . [ ب َ ] (اِ) نجوا. هرچیز که بطور نجوا مخفیانه گفته شود و کلمه ای است که بدان شبان گله را می خواند. (ناظم الاطباء). اما این کلمه ضبط نادرستی است از پچ پچ در معنی اول و بج بج در معنی دوم . رجوع به پچ پچ و بچ بچ و بج بج شود.
-
پیت پیت کردن
لغتنامه دهخدا
پیت پیت کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سخن گفتن بنرمی با کسی که دیگری درنیابد. نجوی . بیخ گوش کسی حرف زدن بآهستگی . (فرهنگ نظام ). پچ پچ کردن .
-
فجفجه
لغتنامه دهخدا
فجفجه . [ ف َ ف َ ج َ / ج ِ / ف ُ ف ُ ج َ / ج ِ ] (اِ) سخنی که در افواه افتد بطریق اخفاء، و سخن با هم آهسته گفتن ، و این معرب پچ پچه است . (غیاث ). رجوع به پچ پچ و پچ پچه شود.
-
فت فت کردن
لغتنامه دهخدا
فت فت کردن . [ ف ِ ف ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آهسته و بشتاب چیزی را به کسی گفتن و غالباً با نیتی بد. (یادداشت بخط مؤلف ). پت پت یا پچ پچ کردن . نجوی .
-
فج و فاج
لغتنامه دهخدا
فج و فاج . [ ف َ ج ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) فجفجه . از اتباع . (یادداشت بخط مؤلف ). پچ پچ : منم آن شاعری که قول من است حسب بی قال و قیل و بی فج و فاج .سوزنی .
-
درگوشی
لغتنامه دهخدا
درگوشی . [ دَ ] (ص نسبی ) منسوب به درگوش . بیخ گوشی . زیرگوشی . || سخنی که آهسته و به نرمی ، نزدیک گوش کسی گفته شود. پیچ پیچ . پچ پچ .- درگوشی گفتن ؛ نجوی کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
پچپچه
لغتنامه دهخدا
پچپچه . [ پ ِ پ ِ چ َ / چ ِ / پ ُ پ ُ چ َ / چ ِ ] (اِ صوت ) سخنی را گویند که در السنه و افواه افتد و همه کس بطریق سرگوشی و خفیه بهم گویند. (برهان ). پچ پچ . همهمه . فچفچه .
-
پژپژ
لغتنامه دهخدا
پژپژ. [ پ ُ پ ُ ] (اِ صوت ) کلمه ای باشد که شبانان بز را بدان نوازش کنند و بسوی خود خوانند و آنرا پژپژی هم گویند. پچ پچ : نشود دل بحرف قرآن بِه ْنشود بز به پژپژی فربه .سنائی .و رجوع به پج پج شود.
-
بج بج
لغتنامه دهخدا
بج بج . [ ب ِ ب ِ ] (اِ صوت ) سخنی باشد که پوشیده از مردم گویند. (سروری ). پچ پچ . بیخ گوشی . در گوشی . || لفظی است که شبان گوسفندان و بز را بدان خواند. (سروری ) : سخن شیرین از زفت نیارد بربز به بج بج [ بر ] هرگز نشود فربه .رودکی .
-
پج پج
لغتنامه دهخدا
پج پج . [ پ ِ پ ِ ] (اِ صوت ) لفظی است که بز را گویند و نوازند. (فرهنگ اسدی ) : زه دانا را گویند که داند گفت هیچ نادان را داننده نگوید زه سخن شیرین از زفت نیاید بربز به پج پج بر هرگز نشود فربه . رودکی .رجوع به پچ پچ شود.
-
چکاچک
لغتنامه دهخدا
چکاچک . [ چ ُ چ ُ ] (اِ مرکب ) سخنی و خبری را گویند که در افواه افتد. (برهان ). خبری را گویند که در افواه افتد. (جهانگیری ) (رشیدی ). سخن که در افواه افتد. (انجمن آرا) (آنندراج ). چک چک و پچ پچ . سخنی وخبری که در افواه افتد. (ناظم الاطباء) : چکاچک شد...
-
نجوی
لغتنامه دهخدا
نجوی . [ ن َج ْ وا ] (ع اِ) راز. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ) (نصاب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (ملخص اللغات حسن خطیب )(ترجمان علامه ٔ جرجانی ). سِر. (از اقرب الموارد) (المنجد). ج ، نَجاوی ̍. || سرگوشی . پچ پچ . بیخ گوشی . تنگ گوشی . ...