کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پَلاس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پلاس
لغتنامه دهخدا
پلاس . [ پ َ ] (اِ) پشمینه ٔ سطبر که درویشان پوشند و نیز بمعنی قسمی پشمینه ٔ گستردنی باشد شبیه به جاجیم . چیزی است مثل کرباس که از ریسمان پوست درخت سن بافند به هندی تات گویند... و در مدار و لطائف و سراج نوشته نوعی از پشمینه ٔ سطبر و در بهار عجم نوعی ...
-
پلاس
لغتنامه دهخدا
پلاس . [ پ َ ] (اِخ ) نام نویسنده ٔ روم . وی کتابی بزرگ در مهرپرستی تألیف کرده است . (یشتها تفسیر و تألیف پورداود ج 1 ص 411).
-
پلاس
لغتنامه دهخدا
پلاس . [پْلا / پ ِ ] (اِخ ) نام قریه ای بزرگ است در ولایت مناستر از آرناؤدستان و سنجاق و قضای کوریجه . در12 هزارگزی شمال شرقی کوریجه نزدیکی ساحل چپ نهر دودل . بسیاری از وزرای دولت عثمانی زاده ٔ این آب و خاکند و نیز مسکن یک خاندان شوالیه ٔ قدیم بوده ...
-
کج پلاس
لغتنامه دهخدا
کج پلاس . [ ک َ پ َ ] (ص مرکب ) بدمعامله و مفسد. (آنندراج ). کج باز. (ناظم الاطباء) : با همه کج پلاس با ما هم . سنائی .هرگز گلیم بخت مرادر محیط دهراز آب برنیاورد این چرخ کج پلاس .علی خراسانی (از آنندراج ).
-
گل پلاس
لغتنامه دهخدا
گل پلاس .[ گ ُ ل ِ پ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) درختی است که آنرا در فارسی پله هم گویند. (آنندراج ) : به عزم سیر چمن چون روم ز خانه برون که خارهاست به پا از گل پلاس مرا.سلیم (از آنندراج ).
-
پرستش پلاس
لغتنامه دهخدا
پرستش پلاس . [ پ َ رَت ِ پ َ ] (اِ مرکب ) جامه ٔ عبادت . (ولف ) : بدان خانه شد شاه یزدان پرست [ لهراسب ]فرود آمد آنجا و هیکل ببست ...بپوشید جامه ٔ پرستش پلاس خرد را بر این گونه باید سپاس . دقیقی .و ممکن است که پلاس بَدَل جامه ٔ پرستش باشد. یعنی جامه ...
-
پلاس انداختن
لغتنامه دهخدا
پلاس انداختن . [ پ َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از پریشان ساختن و پراکنده کردن باشد. (برهان قاطع). پریشان و پراکنده ساختن . (فرهنگ رشیدی ).
-
پلاس آخور
لغتنامه دهخدا
پلاس آخور. [ پ َ خ ُ ] (اِ مرکب ) توبره : از تمنای پلاس آخور خاص تو فتادبر سر نفس نباتی هوس نشو و نما. سیف اسفرنگ . || مجازاً بمعنی شرم زن : گرد پلاس آخور دریده نگردم گنبد سیمین همی خوهد دل و رایم .سوزنی .
-
پلاس افکن
لغتنامه دهخدا
پلاس افکن . [ پ َ اَ ک َ ] (نف مرکب ) آنکه پلاس گسترد : پلاس افکن آخور مرکبانش فناخسرو و تخت کرمان نماید.خاقانی .
-
پلاس باف
لغتنامه دهخدا
پلاس باف . [ پ َ ] (نف مرکب ) سازنده و کننده ٔ پلاس . لوّاف . (محمودبن عمر ربنجنی ).
-
پلاس ژی
لغتنامه دهخدا
پلاس ژی . [ پ ِ ] (اِخ ) نامی است که در ازمنه ٔ قدیم به سرزمین یونان و پلوپونزوس و جزیره ٔ لِسبس (که امروز به می تی لن معروفست ) داده میشد.(حواشی ترجمه ٔ تمدن قدیم تألیف فوستل دو کولانژ).
-
واژههای همآوا
-
پلاس
لغتنامه دهخدا
پلاس . [ پ َ ] (اِ) پشمینه ٔ سطبر که درویشان پوشند و نیز بمعنی قسمی پشمینه ٔ گستردنی باشد شبیه به جاجیم . چیزی است مثل کرباس که از ریسمان پوست درخت سن بافند به هندی تات گویند... و در مدار و لطائف و سراج نوشته نوعی از پشمینه ٔ سطبر و در بهار عجم نوعی ...
-
پلاس
لغتنامه دهخدا
پلاس . [ پ َ ] (اِخ ) نام نویسنده ٔ روم . وی کتابی بزرگ در مهرپرستی تألیف کرده است . (یشتها تفسیر و تألیف پورداود ج 1 ص 411).
-
پلاس
لغتنامه دهخدا
پلاس . [پْلا / پ ِ ] (اِخ ) نام قریه ای بزرگ است در ولایت مناستر از آرناؤدستان و سنجاق و قضای کوریجه . در12 هزارگزی شمال شرقی کوریجه نزدیکی ساحل چپ نهر دودل . بسیاری از وزرای دولت عثمانی زاده ٔ این آب و خاکند و نیز مسکن یک خاندان شوالیه ٔ قدیم بوده ...