کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پَرک هِشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پرک
لغتنامه دهخدا
پرک . [ ] (اِخ ) دهی از فارس به هفت فرسنگی میانه ٔ جنوب و مشرق کپکان . (فارسنامه ٔ ناصری ).
-
پرک
لغتنامه دهخدا
پرک . [ پ َ رَ ] (اِ مصغر) پَرِ خُرد. || کاهوی خرد که به وجین از مزرعه بیرون کنند. || هر یک از برگهای خُرد که مجموع آن گل را مُشکّل سازد. || پرده ٔ میان اجزاء درونی یک گردو . || (اِخ ) ستاره ٔ سهیل . (برهان ) (رشیدی : طاسک مه شکسته شد بر سر پای هر مه...
-
پرک
لغتنامه دهخدا
پرک . [ پ َ رَ ] (اِخ ) رودیست به ماوراءالنهر که شهرک یالاپان در یک فرسنگی آن است . (حدود العالم ).
-
پرک
لغتنامه دهخدا
پرک . [ پ ِ ] (اِ) بوی پیه گداخته . بوی پیه گنده . || بوی ظرف چرب پاک ناشسته و امثال آن . || پلک ِ چشم . (رشیدی ) (جهانگیری ) : نمانم که برهم زند پرک چشم نگویم سخن پیش او جز بخشم . فردوسی (از رشیدی ) (از جهانگیری ).اما در فهرست ولف نیامده است .
-
شاه پرک
لغتنامه دهخدا
شاه پرک . [ پ َ رَ ] (اِ مرکب ) پروانه . شاپرک . (در تداول مردم قزوین ). || در تداول عوام ، شب پره است و شب پره و شب کور خفاش است . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به شب پره شود.
-
سه پرک
لغتنامه دهخدا
سه پرک . [ س ِ پ َ رَ ] (اِ مرکب ) خطی چند باشد که قماربازان بجهت قماربازی بر زمین کشند. (برهان ) (آنندراج ).
-
شب پرک
لغتنامه دهخدا
شب پرک . [ ش َ پ َ رَ ] (اِ مرکب ) شب پره . (فرهنگ نظام ). مرغ عیسی و به عربی خفاش خوانند. گویند چون او را بکشند و بر زهار کودکان پیش از بلوغ بمالند منع برآمدن موی کند و اگر او را در سوراخ موش نهند همه بگریزند. (برهان قاطع) (از آنندراج ). خفاش و حیوا...
-
پرک پادشاه
لغتنامه دهخدا
پرک پادشاه . [ ] (اِخ ) حاکم جرجان بعهد سلطنت شاهرخ بن امیر تیمور.چون امیر سید خواجه از عمّال شاهرخ بهواخواهی میرزااسکندر عمر شیخ برخاست و شاهرخ به قصد او بصوب کلات حرکت کرد، امیر سید خواجه بجرجان گریخت و نزد پرک پادشاه رفت . شاهرخ منکلی تیمور نایمان...
-
پرک کردن
لغتنامه دهخدا
پرک کردن . [ پ َک ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) (در لهجه ٔ کرمان ) نصف کردن .
-
پرک هندی
لغتنامه دهخدا
پرک هندی . [ پ َ رَ ک ِ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گیاهی است از دسته ٔ ارغوانها و کرم کش است . رجوع به پرک شود.
-
پرک ساس پس
لغتنامه دهخدا
پرک ساس پس . [ پْرِ / پ ِ رِ ](اِخ ) بروایت هرُدوت کبوجیه در سفر مصر «شبی در خواب دید که قاصدی از راه رسید و خبر داد که سمردیس بر تخت سلطنت نشسته و سر به آسمان میساید. از این خواب نگرانی او بیشتر شد و پرک ساس پس نامی را که از رجال پارس بود بشوش فرستا...
-
چرک و پرک
لغتنامه دهخدا
چرک و پرک . [ چ ِ ک ُ پ ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) چرک و چپول . چرک و شوخ . شوخ و کثافت . رجوع به چرک و «چرک و چپول » شود.