کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پولی پولی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پولی پولی
لغتنامه دهخدا
پولی پولی . (اِ مرکب ) پول پولی . قسمی مالیات که از دکانها میگرفتند.
-
جستوجو در متن
-
شندرغاز
لغتنامه دهخدا
شندرغاز. [ ش ِ دِ ] (اِ مرکب ) چندرغاز. چندرقاز. پولی نهایت کم .پولی بسیار اندک . رجوع به چندرغاز و شندرقاز شود.
-
ارکلیجه
لغتنامه دهخدا
ارکلیجه . [ ] (اِخ ) قصبه و اسکله ٔ کوچکی است درسنجاق گلی پولی (گالی پولی ) از ولایت ادرنه در قضای ((شارکوی )) بساحل بحر مرمره . (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
نزول دادن
لغتنامه دهخدا
نزول دادن . [ ن ُ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، ربح دادن . سود و ربح پولی را که از رباخواره به وام گرفته شده است پرداخت کردن . سود دادن . تنزیل پرداختن . || پولی را به مرابحه دادن . نزول خوردن .- به نزول دادن پولی ؛ به وام دادن و نزولش را گرفتن . پول ب...
-
غالیپولی
لغتنامه دهخدا
غالیپولی . (اِخ ) رجوع به گالی پولی شود.
-
در باغی
لغتنامه دهخدا
در باغی . [ دَ رِ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) چیزی که به باغبان دهند گاه ورود به باغ . پولی که برای اذن دخول در باغی میوه دار یا تفرجی دهند. پولی که برای ورود به باغ تفرج یا میوه دهند. (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
بی زری
لغتنامه دهخدا
بی زری . [ زَ ] (حامص مرکب ) (از: بی + زر + ی ) بی پولی .فقر : خجلت محتاجان مرا بزمین فروکرد از بی زری و بی پولی و فقر همچنان که زر به قارون کرد و او را با گنجهایش خاک خورد کرد. (از یادداشت مؤلف ).
-
بیلا
لغتنامه دهخدا
بیلا. (اِ) پولی که در خیرات تقسیم شود. وجوه بر. (ناظم الاطباء). و رجوع به بیلابردار شود.
-
نارایج
لغتنامه دهخدا
نارایج . [ ی ِ ] (ص مرکب ) نارائج . متاعی که قابل فروختن و داد و ستد نباشد. (ناظم الاطباء). || پولی که رایج و روان نبود. (ناظم الاطباء). که نارواج است . که رایج نیست . پولی که رواج ندارد و در جریان نیست . که از رواج افتاده است . ناروا. || بازار کاسد ...
-
چندرغاز
لغتنامه دهخدا
چندرغاز. [ چ ِ دِ ] (اِمرکب ) شندرغاز. پولی بسیار کم . پول اندک . نقدینه ٔ ناقابل . تنخواهی سخت اندک . پولی بسیار ناچیز (بصورت تحقیر و تخفیف ). وجه اندک : این چندرغاز هم که مانده است صرف هوا و هوس خانم خواهد شد. (یادداشت مؤلف ).
-
نیم غاز
لغتنامه دهخدا
نیم غاز. (اِ مرکب ) پولی معادل یک چهارم جندک و یک دهم شاهی . رجوع به غاز شود.
-
پیاستر
لغتنامه دهخدا
پیاستر. (اِ) غُروش ، قُروش . نام پولی خاص کشور عثمانی . || سکه ٔ سیمین اسپانیولی .
-
خوراکی
لغتنامه دهخدا
خوراکی . [ خوَ / خ ُ ] (اِ مرکب ) بهره ٔ روزینه از غذا. || پولی که برای خریداری روزینه ازغذا می دهند. || پولی که برای صرف معاش خرج میشود. (ناظم الاطباء). || (ص نسبی ) آنچه خوردن را بکار آید. مقابل پوشاکی . (یادداشت مؤلف ). || آن دارویی که باید خورد....
-
نیم شاهی
لغتنامه دهخدا
نیم شاهی . (اِ مرکب ) مسکوکی از مس و غیره معادل چهل یک قران . یک پول . یک پولی . (یادداشت مؤلف ).