کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پولک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پولک
لغتنامه دهخدا
پولک . [ ل َ ] (اِ مصغر) مصغر پول . پول خرد. پول کوچک . || مصغر پول ، پل . پل کوچک : سرپولک نام محله ای از طهران . || صفیحه . صفحه ٔ کوچک مدور. || جای کلید قفلهای مغزی و پشتی . || فلوس ماهی . (آنندراج ). || دنده ٔ سیر. || پشیزه . پشیزه ٔ فلزین . زرک ...
-
واژههای مشابه
-
پولک دوزی
لغتنامه دهخدا
پولک دوزی . [ ل َ ] (حامص مرکب ) عمل دوختن پولک و از آن صورتها و اشکال برآوردن جامه هاو پرده ها و گستردنیها چون سوزنی و روسینی و غیره .
-
جستوجو در متن
-
جامه ٔ ببری
لغتنامه دهخدا
جامه ٔ ببری . [ م َ / م ِ ی ِ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جامه که نقشهای آن پولک پولک مثل پوست شیر و ببر بود. (آنندراج ). پارچه ٔ منقطی شبیه بپوست پلنگ و یا ببر. (ناظم الاطباء).
-
پولکی
لغتنامه دهخدا
پولکی . [ ل َ ] (ص نسبی ) منسوب به پولک . پولک دار. || که پول دوست گیرد: بچه را نباید پولکی کرد. || که رشوه پذیرد. که عادت به پول گرفتن دارد. آنکه معتاد بپول گرفتن است . مرتشی . رشوه گیر. رشوه خوار. معتاد به رشوه .
-
باغة
لغتنامه دهخدا
باغة. [ غ َ ] (ع اِ) فلس . (دزی ). پولک . قشر. غلاف و کاسه ٔ هر چیز. (فرهنگ نفیسی ).
-
کچ
لغتنامه دهخدا
کچ . [ ک ُ ] (اِ) فلوس ماهی باشد. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ). فلس ماهی . (ناظم الاطباء). پولک ماهی . فلس . (یادداشت مؤلف ). درم ماهی .
-
پلک
لغتنامه دهخدا
پلک . [ پ ُ ] (اِخ ) نام چند ناحیه در کشورهای متحد امریکا که به اسم پلک رئیس جمهور آن دولت خوانده شده است . (قاموس الاعلام ترکی در کلمه ٔ پولک ).
-
دوزی
لغتنامه دهخدا
دوزی . (حامص ) مرکب از («دوز» ماده ٔ مضارع دوختن +«ی » پسوند حاصل مصدر) اما همیشه به صورت مرکب آید، چنانکه : رودوزی ، تودوزی ، ته دوزی ، بخیه دوزی ، خامه دوزی ، ملیله دوزی ، پیراهن دوزی . چادردوزی ، پرده دوزی ، زیردوزی ، زردوزی ، پولک دوزی و جز آن . ...
-
نقده
لغتنامه دهخدا
نقده . [ ن َ دَ / دِ ] (اِ) پولک های خرد سپید یا زرد که بر جامه دوختندی یا بر روی چسبانیدندی زینت را. (یادداشت مؤلف ). گل و بوته ای که با نخ مخصوص ابریشمی زری یا نقره ای بر روی پارچه های گرانبها می انداختند. نوعی رشته ٔ فلزی نوارمانند و بسیار باریک ...
-
ناریوران
لغتنامه دهخدا
ناریوران . [ وَ ] (اِخ ) دهی است از بخش بندپی شهرستان بابل و در 24هزارگزی جنوب بابل ،در دشت معتدل هوائی واقع است . هوایش مرطوب و مالاریائی است ، 80 تن سکنه دارد. آب آنجا از سجارود و چشمه ٔپولک و محصولش برنج و غلات و شغل مردمش زراعت است . نصف سکنه ٔ آ...
-
پشی
لغتنامه دهخدا
پشی . [ پ َ ] (اِ) مخفف پشیز است . و آن پول ریزه ٔ کوچک بغایت تنک و نازک باشد که از مس یا برنج سازند و سکه بر آن زنند. (برهان قاطع). پول ریزه : نرخ ... از پشی رسید به دینارکار فروشنده راست وای خریدار. سوزنی .|| فلس ماهی . (فرهنگ جهانگیری ). پولک ماهی...
-
زرک
لغتنامه دهخدا
زرک . [ زِ رِ ] (اِ) زرشک را گویند و به عربی انبرباریس خوانند. (برهان ) (آنندراج ) (جهانگیری ) (از مفاتیح ). زرشک . درخت زرشک . (ناظم الاطباء).زرک . [ زَ رَ ] (اِ مصغر) زرورق را گویند و آن چیزی است که زنان بر روی پاشند و داخل هر هفت باشد که آن سرمه ،...
-
بید
لغتنامه دهخدا
بید. (اِ) نام کرمی که قالی و کاغذ و پشمینه را خراب سازد. (غیاث ). کرمکی را گویند که کاغذ و جامه های پشمین را ضایع کند و تباه سازد. (برهان ) (آنندراج ). کرمی که کاغذ و پارچه های پشمین را میخورد و تباه میسازد. (ناظم الاطباء). پت . سوس . دیوچه . (یادداش...