کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پولدار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پولدار
لغتنامه دهخدا
پولدار. (نف مرکب ) که پول دارد. غنی . توانگر. ثروتمند.
-
جستوجو در متن
-
پولداری
لغتنامه دهخدا
پولداری . (حامص مرکب ) صفت پولدار. توانگری . ثروتمندی .
-
دم کلفت
لغتنامه دهخدا
دم کلفت . [ دُ ک ُ ل ُ ] (ص مرکب ) در تداول عوام ، متمول . مقتدر. پولدار. (یادداشت مؤلف ).
-
بامکنت
لغتنامه دهخدا
بامکنت . [ م ُ / م ِ ن َ ] (ص مرکب ) که مکنت دارد. ثروتمند. پولدار. ملاک . صاحب ثروت . و رجوع به مکنت شود.
-
فراخ درم
لغتنامه دهخدا
فراخ درم . [ ف َ دِ رَ ] (ص مرکب ) پولدار. مرفه . ثروتمند : تنگدستان ز من فراخ درم بیوگان سیر و بیوه زادان هم .نظامی .
-
بامایه
لغتنامه دهخدا
بامایه . [ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) (از: با+ مایه ) که مایه دارد. مایه دار. || سرمایه دار. پولدار. توانگر. مایه ور : مرد بامایه را گر آگاه است شحنه باید که دزد در راه است . نظامی .و رجوع به مایه شود.
-
توانگرکیسه
لغتنامه دهخدا
توانگرکیسه . [ ت ُ / ت َ گ َ س َ / س ِ ] (ص مرکب ) پولدار. آنکه در کیسه نقدینه فراوان دارد : مالداران توانگرکیسه ٔ درویش دل در جفا درویش را از غم توانگر کرده اند. سنائی .رجوع به توانگر و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
درم دار
لغتنامه دهخدا
درم دار. [ دِ رَ ] (نف مرکب ) درم دارنده . دارنده ٔ درم . آنکه درم دارد. مالدار و غنی . (آنندراج ). ملی . متمول . مایه دار و پولدار. (ناظم الاطباء). ثروتمند. صاحب پول . پولدار. توانگر : درم دار مقبل به فرمان شاه به خدمت روان شد سوی بارگاه . نظامی .در...
-
کمپانی
لغتنامه دهخدا
کمپانی . [ ک ُ ] (فرانسوی یا انگلیسی ، اِ) شرکت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).شرکت تجارتی . (فرهنگ فارسی معین ). || در تداول فارسی زبانان ، صاحب و رئیس شرکت . (فرهنگ فارسی معین ). || در تداول عوام فارسی زبان ، سخت متمول . عظیم دارا: مگر من کمپانیم . ...
-
زردار
لغتنامه دهخدا
زردار. [ زَ ] (نف مرکب ) مالدار. (آنندراج ). توانگر. دولتمند. مالدار. پولدار. (ناظم الاطباء). دارنده ٔ زر. که زر دارد. غنی . با ثروت و نعمت : از غایت سخاوت زردار او تهی دست وز مایه ٔ قناعت درویش او توانگر. شرف الدین شفروه .موسم نوروز، زر در دست زردار...
-
مالدار
لغتنامه دهخدا
مالدار. (نف مرکب ) صاحب مال و دولتمند. (آنندراج ). غنی و پولدار و متمول و مالک و صاحب مال . (ناظم الاطباء). مال دارنده . دارای مال . ثروتمند. غنی . توانگر. دارا. صاحب ثروت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : یکی مایه ور مالدار ایدر است که گنجش ز گنج تو ا...