کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پوشنیدیس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پوشنی
لغتنامه دهخدا
پوشنی . [ ش َ ] (اِ) مطلق پوشیدنی که دستار را شاید. پوشش . پوشیدنی . لباس . جامه : و پوشنی ستر زنده و مرده است . نظام قاری (دیوان البسه ص 108). || ظاهراً پارچه و جامه ٔ تنک و نازک است : میزند بادت از آنرو که چو رخت گرماپوشنی را ز بر خویش جدا میداری ....
-
دیس
لغتنامه دهخدا
دیس . (اِخ ) بنابروایت طبری (چ لیدن ص 154) نام فرزند سیامک است . (از حاشیه ٔ تاریخ سیستان ص 3 چ بهار).
-
دیس
لغتنامه دهخدا
دیس . (پسوند) صورتی دیگر از دیز، دس ، دیسه به معنی گون . وش . فش . (یادداشت مؤلف ). همتا و مانند و شبیه ونظیر. (برهان ). شبیه و مانند. (جهانگیری ). این لفظ برای تشبیه می آید بمعنی همتا و مثل و مانند. (غیاث ).این کلمه گاه به صورت مستقل می آید چون : خ...
-
دیس
لغتنامه دهخدا
دیس . (ع اِ) کلمه ای است دخیل بمعنای گیاههایی که در آب روید و از آن حصیر سازند. (از معجم الوسیط). اسل . سمار. نی بوریا. سخونوس الاجامی . کولان . (یادداشت مؤلف ). و انما الفرق بینه (بین البردی ) و بین القرطاس المحرق ان البردی والدیس المحرق اضعف من ال...
-
دیس
لغتنامه دهخدا
دیس . [ دَ ] (ع اِ) پستان . (قاموس ) پستان . لغت عراقی است .(منتهی الارب ). ثدی . (ناظم الاطباء). || حمله و سر پستان . || پیزر. (ناظم الاطباء).
-
دیس
لغتنامه دهخدا
دیس . [ ی َ ](ع اِ) ج ِ دیسة. (منتهی الارب ). رجوع به دیسة شود.
-
دیس
لغتنامه دهخدا
دیس .(ع اِ) ج ِ دیسة. (تاج العروس ). رجوع به دیسة شود.
-
کلنگ دیس
لغتنامه دهخدا
کلنگ دیس . [ ک ُ ل َ ] (ص مرکب ) مانند کلنگ . شبیه کلنگ . همچون کلنگ . همچون کرکی . به شکل و هیأت کرکی .
-
کلنگ دیس
لغتنامه دهخدا
کلنگ دیس . [ ک ُ ل َ] (اِخ ) نام سرای ضحاک که در بابل ساخته بود به شکل کلنگ یا کرکی : و کان بیوراسف ینزل ببابل فاتخذها داراً علی هیاءة کرکی و سماها کلنگ دیس . (سنی ملوک و الانبیاء تألیف حمزه ٔ اصفهانی . یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دارالملک او بابل ب...
-
دیس فس
لغتنامه دهخدا
دیس فس . [ ف َ ] (ق ) همانا. (یادداشت مؤلف ).
-
مردم دیس
لغتنامه دهخدا
مردم دیس . [ م َ دُ ] (ص مرکب ) چون مردم . (یادداشت مرحوم دهخدا). مردم وش . مردم وار. شبیه انسان .
-
پاس دیس
لغتنامه دهخدا
پاس دیس . (فرانسوی ، اِ) نوعی از بازی که با سه طاس [ کعبة ] کنند و برای بردن آن باید از ده بیشتر داشت .
-
خایه دیس
لغتنامه دهخدا
خایه دیس . [ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) سماروغ را گویند و آن رستنی باشد سفید و شبیه به تخم مرغ و آن بیشتر در جاهای نمناک روید و مردم درویش و فقیر آنرا پزند و خورند. (از نسخه ای از لغت اسدی ) (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (انجمن...