کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پوشنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پوشنگ
لغتنامه دهخدا
پوشنگ . [ ش َ ] (اِ) پوشک . گربه . (برهان ). رجوع به پوشک شود.
-
پوشنگ
لغتنامه دهخدا
پوشنگ . [ ش َ ] (اِخ ) بوشنج . فوشنگ . فوشنج . بوشنجه . بوشنگ . یاقوت میگوید شهرکی است میان آن و هرات ده فرسنگ در دره ٔ کوهی پر درخت و پرمیوه و بیشتر خیرات شهر هرات از آنجا آرند و ازاین شهر عده ٔ بسیاری از اهل علم برخاسته اند. (معجم البلدان ) : سلطان...
-
جستوجو در متن
-
بوسنج
لغتنامه دهخدا
بوسنج . [ س َ ] (اِخ ) معرب پوشنگ . رجوع به پوشنگ شود.
-
فوشنج
لغتنامه دهخدا
فوشنج .[ ش َ ] (اِخ ) فوشنگ . (انجمن آرا) (آنندراج ). قریه ای است نزدیک هرات و معرب پوشنگ است . (از برهان ). شهرکی است در ده فرسخی هرات ، باصفا و پردرخت و دارای انواع میوه است . (از معجم البلدان ). رجوع به پوشنگ شود.
-
اسفندیار
لغتنامه دهخدا
اسفندیار. [ اِ ف َ ] (اِخ ) ابن موثق . از مردم بوسنج (پوشنگ ) هرات . (تاج العروس ).
-
بوشنگ
لغتنامه دهخدا
بوشنگ . [ ش َ ] (اِخ ) قصبه ٔ نزدیک هرات . (ناظم الاطباء). بوشنج . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). و رجوع به بوشنج و بوشنگ و پوشنگ شود.
-
فوشنگ
لغتنامه دهخدا
فوشنگ . [ ش َ ] (اِخ ) فوشنج . پوشنج . پوشنگ . (یادداشت مؤلف ). نام شهری بوده است ، و بعضی گفته اند بانی آن پشنگ بوده است و هرات بعد از آن ساخته شده است . (انجمن آرا). رجوع به فوشنج و پوشنج شود.
-
پوشنجه
لغتنامه دهخدا
پوشنجه . [ ش َ ج َ / ج ِ ] (ص نسبی ) منسوب به پوشنج (پوشنگ ). بوشنجه : نوشم قدح نبید پوشنجه هنگام صبوح و ساقیان رنجه .منوچهری .
-
منصور
لغتنامه دهخدا
منصور. [ م َ] (اِخ ) ابن عمار، مکنی به ابوالسری ، نام یکی از زهاد و از او رساله هایی به نام مجلس مانده است ، از قبیل مجلس فی ذکرالموت و مجلس فی حسن الظن باﷲ و غیره . (ابن الندیم ). از طبقه ٔ اولی است . از اهالی مرو بوده وگفته اند از اهل باورد و گفته ...
-
باغون
لغتنامه دهخدا
باغون . (اِخ ) شهری از نواحی بوشنج (پوشنگ ) هرات که گفته شده در سال 31 هَ . ق . مسلمانان آنجا را عنوةً فتح کردند. (از تاج العروس ) (معجم البلدان ). شهری است از مضافات فوشنج در خاک هرات و در کتاب فتوح المسلمین نوشته اند این شهر را در سال 31 هَ . ق . م...
-
پوشک
لغتنامه دهخدا
پوشک . [ ش ِ / ش َ ] (اِ) به لغت ماوراءالنهر گربه باشد و این صورتی از کلمه ٔ پیشیک یاپشک و پشک متداول زبان آذری است . پوشنگ . (برهان ). سِنّور. هِرّ : چند بردارد این هریوه خروش نشود باده بر سماعش نوش راست گوئی که در گلوش کسی پوشکی را همی بمالد گوش . ...
-
نسا
لغتنامه دهخدا
نسا. [ ن ِ ] (اِخ ) نام شهری است در خراسان . (برهان قاطع) (آنندراج ). شهری است [ به خراسان ]بر دامن کوه نهاده اندر میان کوه و بیابان با نعمت بسیار و هوای بد و آبهای روان . (از حدود العالم ). شهری است از خراسان نزدیک سرخس و ابیورد و بانی آن فیروزبن یز...
-
باورد
لغتنامه دهخدا
باورد. [ وَ] (اِخ ) همان ابیورد خراسان است که بین سرخس و نسا قرار دارد. (از معجم البلدان ). نام بلده ای است در خراسان و گویند کیکاوس زمینی به باوردبن گودرز به اقطاع مقرر فرموده بود و او این شهر را در آن زمین بنا نمود و بنام خود کرد. (آنندراج ) (برهان...
-
بشلنگ
لغتنامه دهخدا
بشلنگ . [ ب ِ ل َ ] (اِخ ) پشلنگ . نام قلعه ای است در هندوستان . (برهان ) (اوبهی ) (از ناظم الاطباء) (سروری ). نام قلعه ای است که بر کوهی بلند بوده و سلطان محمود آنرا فتح نموده . (انجمن آرا) (آنندراج ). حصاری بوده است درتخوم سیستان و ولایت غور و بدست...