کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پوشش 4 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
غشیة
لغتنامه دهخدا
غشیة. [ غ ُش ْ ی َ ] (ع اِ) پوشش . پرده . غُشایَة. و غِشایَة. مثله ، یقال : علی بصره و قلبه غشیة و غشایة؛ ای غطاء. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
ختل
لغتنامه دهخدا
ختل . [ خ ِ ] (ع اِ) پوشش . (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (متن اللغة) (معجم الوسیط). || محلی که بدان جا پنهان میشوند. (از متن اللغة) (معجم الوسیط). || خانه . (ناظم الاطباء). || سوراخ خرگوش .
-
غفرة
لغتنامه دهخدا
غفرة. [ غ ُ رَ ] (ع اِ) پوشش چیزی . (منتهی الارب ). آنچه بدان چیزی را بپوشند، یقال : اغفروا هذا الشی ٔ بغفرته ؛ ای اصلحوه بما ینبغی أن یصلح به . (اقرب الموارد). || غفرة الامر؛ سزاوار آن کار. (منتهی الارب ). معنی مجازی غفره است . رجوع به معنی اول شود...
-
قشر
لغتنامه دهخدا
قشر. [ ق ِ ] (ع اِ) پوست . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). پوست هر چیزی ، و در عرف ، پوست خشخاش . (کشاف اصطلاحات الفنون ). || (اصطلاح صوفیه ) علم ظاهر که نگاه میدارد باطن را. (کشاف اصطلاحات الفنون از لطایف اللغات ). || پوشش ه...
-
کلچ
لغتنامه دهخدا
کلچ . [ ک ُ ] (اِ) شکن زلف و کاکل . (جهانگیری ). چین . شکن . ماز. نورد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلج [ ک ُ ] شود.- کلچ درکلچ ؛ چین درچین . و رجوع به کلج در کلج ذیل ترکیبات کلج شود. || نوعی از پوشش هم هست ،آن را از پشم بافند و از جانب ک...
-
خاک جنگل
لغتنامه دهخدا
خاک جنگل . [ ک ِ ج َ گ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خاکی که درختان جنگل در آن میرویدو بنابر نظر مهندس کریم ساعی در جنگل شناسی : «خاک جنگل مانند خاک کشتزارها از مواد زیر ساخته شده است :الف - مواد معدنی : که از خرد شدن سنگهای پوسته ٔ روئی زمین بوجود می...
-
لوت
لغتنامه دهخدا
لوت . (ص ) (از: کلمه ٔ رُت ) برهنه را گویند و آن را به تازی عریان خوانند. (جهانگیری ). رُت . لخت . بی پوشش . روخ . روت . روده . عور. عریان . تهک . غوشت . اطلس . مجرّد. || اَمرد. (اوبهی ). ساده . پسر ساده . پسر امرد و ناهموار درشت . (برهان ) : همه بفر...
-
لاشبرگ
لغتنامه دهخدا
لاشبرگ . [ ش َ ب َ ] (اِ مرکب ) هنگامی که بر پوشش مرده ٔ خاک جنگل برگهای خشک و شاخه های تازه افتاده افزوده میشود در قسمت زیرین آن برگها و شاخه های کهنه ٔ سالهای پیش تدریجاً پوسیده و با لاشه های کرمها و جانورانی که در زیرزمین مرده و پوسیده اند و همچنی...
-
کرامة
لغتنامه دهخدا
کرامة. [ ک َ م َ ] (ع اِ) سرپوش خم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پوشش سر خم و یقال حمل الیه الکرامة و هو مثل النُزُل . قال الجوهری «و سألت عنه فی البادیة» فلم یعرف . (از اقرب الموارد). || (اِمص )بزرگی و ارجمندی ، اسم است اکرام را. (منتهی الارب ) ...
-
خزندگان
لغتنامه دهخدا
خزندگان . [ خ َ زَ دَ / دِ ] (اِ) نام دسته ای از جانورانند که حشرات الارض نیز می نامند چون مار و سوسمار و جز آن . (از ناظم الاطباء). خستر. رجوع به خستر شود.خزندگان از نظر جانورشناسی :خزندگان در جانورشناسی به آن دسته از حیواناتی اطلاق میشود که «خون سر...
-
گندمیان
لغتنامه دهخدا
گندمیان . [ گ َ دُ] (اِ) تیره ٔ گندمیان یا غلات ، یکی از بزرگترین تیره های نباتات تک لپه و شماره ٔ جنسهای آن متجاوز از 3500 است . غلات مختلف مانند گندم و جو و برنج و تمام رستنی هایی که معمولاً آنها را علف میگویند و در چمنزارها به حالت طبیعی میرویند ا...
-
لاویان
لغتنامه دهخدا
لاویان . (اِخ ) ج ِ لاوی و منسوب بدان ، یعنی اشخاصی که از اولاد لاوی سومین پسر یعقوب اند. گاهی این لفظ به معنی کاهنان نیز استعمال شده است . (ایران باستان ج 2 حاشیه ٔ ص 1160). در قاموس کتاب مقدس آمده : گاهی اوقات کلمه ٔ لاوی و لاویان برای جمیع اولاد ل...
-
مخملک
لغتنامه دهخدا
مخملک . [ م َ م َ ل َ ] (اِ) در اصطلاح پزشکی مرضی است حاد و ساری و همه گیر که به واسطه ٔ اگزانتم (جوشهای سرخ رنگ زیر جلد) مخصوص متعاقب با پوسته ریزی و انانتم (جوشهای سرخ رنگ در پوشش داخلی لوله های گوارشی ) و آنژین مشخص است . عامل این مرض نوعی استرپتو...
-
غمدان
لغتنامه دهخدا
غمدان . [غ ُ ] (اِخ ) نام عمارتی بود بسیار عالی و در زمان خلفا فرودآوردند. (برهان قاطع). کوشکی است به صنعای یمن . (منتهی الارب ). نام قصری معروف و مشهور در یمن ، گویند هفت سقف داشته و در میان هر دو سقف چهل ستون ، و در زمان خلفا آن را فرودآوردند، و صا...
-
لارستان
لغتنامه دهخدا
لارستان . [ رِ ] (اِخ ) نام ناحیه ٔ وسیعی متصل به خلیج فارس ولی چون مطابق تقسیمات حکومتی بنادر فارس حکومتی جداگانه دارد قسمت جنوبی لارستان جزء بنادر ذکر میشود. طول لارستان 342 و عرض آن 270 هزار گز و از شمال محدود است به محال هفتگانه و دارابگرد و جویم...