کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پوشاندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پوشاندن
لغتنامه دهخدا
پوشاندن . [ دَ ] (مص ) رجوع به پوشانیدن شود.
-
واژههای مشابه
-
نظر پوشاندن
لغتنامه دهخدا
نظر پوشاندن . [ ن َ ظَ دَ ] (مص مرکب ) چشم فروبستن . نگاه نکردن . از نگاه کردن خودداری نمودن : سعدی نظر بپوشان یا خرقه در میان نه رندی روا نباشد در جامه ٔ فقیری . سعدی .مگر تو روی بپوشی وگرنه ممکن نیست که آدمی که تو بیند نظر بپوشاند.سعدی .
-
جستوجو در متن
-
سرولة
لغتنامه دهخدا
سرولة. [ س َرْ وَ ل َ ] (ع مص ) ازار پوشاندن . (دهار). سراویل پوشاندن کسی را. (از اقرب الموارد).
-
درپوشاندن
لغتنامه دهخدا
درپوشاندن . [ دَ دَ ] (مص مرکب ) پوشاندن . در بر کردن . به تن کسی کردن : ابراهیم بر شتری نشست و به مقام اسماعیل آمد و هاجر را گفت که سر اسماعیل را شانه کن ... و جامه های نیکو درپوشان . (قصص الانبیاء ص 51). رجوع به پوشاندن شود.
-
گل مال کردن
لغتنامه دهخدا
گل مال کردن . [ گ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مالیدن گل . مالیدن گل به ظرف تا شوخ آن برطرف شود. || مالیدن گل به در و دیوار. || مجازاً پوشاندن امری را.
-
نوار بستن
لغتنامه دهخدا
نوار بستن . [ ن َ / ن ُب َ ت َ ] (مص مرکب ) نواربندی کردن . نوارپیچ کردن . بار یا بسته ای را با نوار استوار کردن . || باندپیچی کردن . روی زخم را با نوار و باند پوشاندن .
-
مسک
لغتنامه دهخدا
مسک . [ م َ ] (ع مص ) چنگ درزدن به چیزی . (از منتهی الارب ). گرفتن چیزی را و آویختن و چنگ درزدن به آن . || جاسازی کردن برای آتش در زمین ، سپس آن را با خاکستر و پشکل پوشاندن . (از اقرب الموارد).
-
بیلون
لغتنامه دهخدا
بیلون . [ ب َ ] (ع اِ) نوعی خاک رس برای پوشاندن سقف حمام ها و برای زدودن لکه ها مانند صابون . (از دزی ج 1 ص 136).
-
چوب پوش کردن
لغتنامه دهخدا
چوب پوش کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) با چوب پوشاندن چنانکه سقف خانه ای را با چوب یا تیر بپوشانند. در زیر چوب و تیر پنهان کردن .
-
عری
لغتنامه دهخدا
عری . [ ع َرْی ْ ] (ع مص ) پوشیدن چیزی را. (از منتهی الارب ). پوشاندن کسی را. (از اقرب الموارد): عراه الامر، پوشید او را آن کار. (ناظم الاطباء). || آمدن کسی را. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
-
آندن
لغتنامه دهخدا
آندن . [ دَ ] (پسوند) َاندن . چنانکه آنیدن (َانیدن )، پس از مفرد امر حاضر درآید و مصدر را متعدی سازد: ایستاندن . پوشاندن . جهاندن . خنداندن . خوراندن . خیزاندن . دواندن . کشاندن . گیراندن .
-
تأریک
لغتنامه دهخدا
تأریک . [ ت َءْ] (ع مص ) تأریک حجله ؛ پوشیدن و آراستن حجله را به اریکه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تأریک عروس ؛ پوشاندن وی را بر اریکه . (از قطر المحیط).
-
درپوشانیدن
لغتنامه دهخدا
درپوشانیدن . [ دَ دَ ] (مص مرکب )پوشانیدن . پوشاندن : خلعت هارون ... بر نیمه ٔ آنچه خلعت پدرش بود، راست کردند و درپوشانیدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 361). رجوع به پوشانیدن شود.