کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پوشال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پوشال
لغتنامه دهخدا
پوشال . (اِ مرکب ) (از پوچ یا پوک یا پوش + آل حرف نسبت ) چیزهای سبک و میان تهی و هیچکاره چون تراشه و رندیده ٔ چوب و خرده ٔ نجاری . الیاف و ساقه های برخی رستنی ها چون برنج و جز آن . پوچال . رندش . || پر و پوشال ، از اتباع است بمعنی آنچه از مرغ بجای ما...
-
واژههای مشابه
-
پر و پوشال
لغتنامه دهخدا
پر و پوشال . [ پ َ رُ ] (اِمرکب ، از اتباع ) پر و دیگر فضول : پر و پوشال مرغ .
-
جستوجو در متن
-
پوشالی
لغتنامه دهخدا
پوشالی . (ص نسبی ) منسوب به پوشال . از پوشال . || ضعیف و ناتوان : دولت یا مملکت پوشالی ؛ دولت یا مملکتی کوچک و ضعیف که میان دو دولت قوی قرار گیرد تا تماسی میان دو دولت قوی نباشد .
-
پوچال
لغتنامه دهخدا
پوچال . (اِ مرکب ) (از پوچ + َال ، پسوند نسبت ) آنچه از دم رنده ٔ نجار پیدا آید و مانند آن . پوشال .
-
پریچه
لغتنامه دهخدا
پریچه . [پ َ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) پوست و پوشال خرما که ریسمان تابند. لیف خرما. پیشن . پیشند. آژوغ . آزغ . آزوغ .
-
خرده نجاری
لغتنامه دهخدا
خرده نجاری . [ خ ُ دَ / دِ ن َج ْ جا ] (اِ مرکب ) آنچه از چوب پس از رندیدن باقی ماند. رندش . پوشال . آشغال چوب .
-
کپ
لغتنامه دهخدا
کپ . [ ک ُ ] (اِ) به زبان شیرازی قرابه ٔ بزرگ شیشه ای را گویند و کوچک را کبچه گویند. (آنندراج ). قسمی شیشه ٔ بسیار بزرگ برای شراب و سرکه وآب غوره و امثال آن . شیشه های بزرگ قرابه بخصوص پوشال گرفته . (یادداشت مؤلف ). شیشه ٔ ته پهن و دهان باریک که در ...
-
آل
لغتنامه دهخدا
آل . (پسوند) َال . چنانکه آله (َاله ) در آخر بعض کلمات ، گاه ادات نسبت باشدو گاه افاده ٔ معنی تشبیه کند، مانند انگشتال به معنی چون انگشت ، یعنی لوت . عور. بی سازوبرگ : ز خانمان وقرابت بغربت افتادم بماندم اینجا بی سازوبرگ و انگشتال . ابوالعباس .و امرو...
-
چ
لغتنامه دهخدا
چ . (حرف ) نشانه ٔ حرف هفتم از حروف تهجی است و آن را جیم فارسی یا جیم معقودة نیز گویند و در حساب جُمَّل نماینده ٔ عددی نیست مگر مانند جیم عدد سه بشمار آید، و در حساب ترتیبی نشانه ٔ عدد هفت است .ابدالها: حرف چ در فارسی :>گاه بدل به «ت » شود. مؤلف آنن...
-
ش
لغتنامه دهخدا
ش . (حرف ) حرف شانزدهم از الفبای فارسی و سیزدهم از حروف هجای عرب و بیست و یکم از حروف ابجد و در حساب ترتیبی نماینده ٔ عدد شانزده است و به حساب جُمَّل آن را به سیصد دارند. نام آن در فارسی و عربی شین است . در تهجی عبرانی که اصل تهجّی عربی است نام این ح...