کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پوسیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پوسیدن
لغتنامه دهخدا
پوسیدن . [ دَ ] (مص ) متخلخل و سبک شدن چیزی از گذشتن زمان بروی یا بعلتی دیگر. چرّیدن (در تداول مردم قزوین ). سخت سوده و نزدیک بریخته شدن . (شرفنامه ) : زری که در لحد خاک بود پوسیده کفن دریده و گردید مسکه ٔ دینار. سلمان .ریزیدن . بریزیدن . افزار. (منت...
-
جستوجو در متن
-
پوسدن
لغتنامه دهخدا
پوسدن .[ س ِ دَ ] (مص ) مخفف پوسیدن . رجوع به پوسیدن شود.
-
چریدن
لغتنامه دهخدا
چریدن . [ چ ُ دَ ] (مص ) درلهجه ٔ قزوینی ، پوسیدن .
-
تباهانیدن
لغتنامه دهخدا
تباهانیدن . [ ت َ دَ ] (مص ) پوسیدن کنانیدن . (ناظم الاطباء). || ویران کردن فرمودن . (ناظم الاطباء). فاسد کردن . خراب کردن . معیوب کردن . (اشتینگاس ).
-
افزار
لغتنامه دهخدا
افزار. [اِ ] (ع مص ) پوسیدن و کهنه گردانیدن حله را. || پاره کردن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
-
پوسیدنی
لغتنامه دهخدا
پوسیدنی . [ دَ ] (ص لیاقت ) درخور پوسیدن . که پوسد. که سبکی و تخلخل و تباهی پذیرد. که بچرد. چریدنی (در تداول مردم قزوین ).
-
خرسیدن
لغتنامه دهخدا
خرسیدن . [ خ ُ دَ ] (مص ) پوسیدن .گندیدن . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 399).
-
گندن
لغتنامه دهخدا
گندن . [ گ َ دَ ] (مص ) گندیدن و بدبو شدن . (آنندراج ). پوسیدن و گنده شدن و بوی بد کردن و تند و بدبوی شدن . (ناظم الاطباء). || گرم شدن . (شعوری ج 2 ورق 303) (ناظم الاطباء).
-
فرکندن
لغتنامه دهخدا
فرکندن . [ ف َ ک َ دَ ] (مص ) پوسیدن . متلاشی شدن . (یادداشت به خط مؤلف ) : از پشت یکی جوشن خرپشته فرونه کز داشتنش غیبه ٔ جوشنت بفرکند.عماره ٔ مروزی .
-
پوسیده گشتن
لغتنامه دهخدا
پوسیده گشتن . [ دَ / دِگ َ ت َ ] (مص مرکب ) پوسیدن . پوسیده شدن : چو پی سست و پوسیده گشت استخوان دگر قصه ٔ سخت روئی مخوان .نظامی .
-
پوسیده شدن
لغتنامه دهخدا
پوسیده شدن . [ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب )پوسیدن . چریدن . (در تداول مردم قزوین ) : تازه رویم بمثل لاله ٔ نعمان بودکاه پوسیده شد آن لاله ٔ نعمانم . ناصرخسرو.نخر. (تاج المصادر بیهقی ). عفن . (دهار) (منتهی الارب ). عفونت . (منتهی الارب ). وهی . و رجوع ...
-
تباهیدن
لغتنامه دهخدا
تباهیدن . [ ت َ دَ ] (مص ) فاسد شدن . (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 286 ب ) (ناظم الاطباء). ضایع شدن . (ناظم الاطباء). || گمراهی . (لسان العجم ایضاً). || پوسیدن . (ناظم الاطباء). || فنا شدن و فنا کردن . (لسان العجم ایضاً). || باطل گشتن . (ناظم الاطباء). ...
-
تخ
لغتنامه دهخدا
تخ . [ ت َخ خ ] (ع اِ) عصاره ٔ کنجد. رجوع به تَخ شود. || خمیر ترش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || دُزی در ذیل قوامیس عرب ، معنی این کلمه را بزبان بربر، پوسیدن چوب و غیره آورده است . رجوع به دزی ج 1 ص 142 شود...
-
لازار
لغتنامه دهخدا
لازار. (اِخ ) (قدیس ) عازر. نام یکی از معاصرین عیسی علیه السلام و از مؤمنین وی و برادر مارثه و مریم . وی به معجزه ٔ عیسی (ع ) چهار روز پس از مرگ و آنگاه که استخوانهایش آغاز پوسیدن کرده بود زنده شد. ذکران او هفدهم دسامبر است . نیز رجوع به عازر شود. (...