کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پوستاندازی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پوست
لغتنامه دهخدا
پوست . (اِ) غشائی که بر روی تن آدمی و دیگر حیوان گسترده است و آن دو باشد بر هم افتاده که رویین را بشره و زیرین را دِرم گویند. جلد. جلد ناپیراسته حیوان چون گوسفند و مانند آن . مقابل گوشت . مسک . چرم . جلدة.عرض . ملمس . (منتهی الارب ). صلة. (دهار) : چا...
-
پوست بر پوست
لغتنامه دهخدا
پوست بر پوست . [ ب َ ] (ص مرکب ) تهی و بیمغز و پوچ : آنکه چون پسته دیدمش همه مغزپوست بر پوست بود همچو پیاز.(گلستان ).
-
گوله اندازی
لغتنامه دهخدا
گوله اندازی . [ ل َ / ل ِ اَ ] (حامص مرکب ) گلوله اندازی . (ناظم الاطباء). عمل گوله انداز. رجوع به گوله انداز و گلوله انداز شود.
-
نفت اندازی
لغتنامه دهخدا
نفت اندازی . [ ن َ اَ ] (حامص مرکب ) عمل نفت انداز. آتشبازی : هندوئی نفت اندازی همی آموخت حکیمی گفت ترا که خانه نئین است بازی نه این است . (گلستان سعدی ).
-
نیزه اندازی
لغتنامه دهخدا
نیزه اندازی . [ ن َ / ن ِ زَ / زِاَ ] (حامص مرکب ) رمح . نیزه افکنی . عمل نیزه انداز.
-
جفتک اندازی
لغتنامه دهخدا
جفتک اندازی . [ ج ُ ت َ اَ ] (حامص مرکب ) آلیزش . اسکیزه . جفته اندازی . جفتک پرانی . رجوع به جفتک و آلیزش و اسکیزه شود. || در تداول دیرپذیری . صعب القبولی .
-
دست اندازی
لغتنامه دهخدا
دست اندازی . [ دَ اَ ] (حامص مرکب ) تجاوز. غارت . تاراج . تطاول . تصرف بیجا. تعدی . تجاوز به مال و جان کسی . دست درازی .- دست اندازی کردن ؛ تجاوز کردن . تعدی کردن .
-
دوبهم اندازی
لغتنامه دهخدا
دوبهم اندازی . [ دُ ب ِ هََ اَ ] (حامص مرکب ) عمل و حالت دوبهم انداز. دوبهم زنی . دوبرهم زنی . تفتین . ذات البین . (یادداشت مؤلف ).
-
راست اندازی
لغتنامه دهخدا
راست اندازی . [ اَ ] (حامص مرکب ) عمل راست انداز. مستقیم انداختن . راست افکندن . انداختن بی انحراف و کژی . || تیر انداختن بدقت . بهدف رساندن تیر : شکار کردن و صفت راست اندازی و دلاوری او [ بهرام گور ] معروف است . (مجمل التواریخ والقصص ).راست اندازی چ...
-
شاه اندازی
لغتنامه دهخدا
شاه اندازی . [ اَ ] (حامص مرکب ) دعویهای بزرگ و بی اساس . لافهای گزاف . (از یادداشت مؤلف ).
-
شش اندازی
لغتنامه دهخدا
شش اندازی . [ ش َ / ش ِ اَ ] (حامص مرکب ) عمل شش انداز؛ یعنی کسی که شش گوی مدور در هوا اندازد...
-
شلنگ اندازی
لغتنامه دهخدا
شلنگ اندازی . [ ش َ ل َ / ش ِ ل ِ /ل َ اَ ] (حامص مرکب ) رفتن با گامهای بلند و پای انداز. (از یادداشت مؤلف ). رجوع به شلنگ انداختن شود.
-
کارراه اندازی
لغتنامه دهخدا
کارراه اندازی . [ اَ ] (حامص مرکب ) عمل و کیفیت کارراه انداز.
-
فریب اندازی
لغتنامه دهخدا
فریب اندازی . [ ف ِ / ف َ اَ ] (حامص مرکب ) روباه بازی . تلبیس . تزویر. (از ناظم الاطباء).
-
اخکسه اندازی
لغتنامه دهخدا
اخکسه اندازی . [ اُ ک َ س َ / س ِ اَ ] (حامص مرکب ) یا اخکسمه اندازی . بترکی تیر بازگشتی زدن (؟). (غیاث اللغات ) (آنندراج ).