کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پوستگاله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پوستگاله
لغتنامه دهخدا
پوستگاله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) پوستگال : دوستی کز پی پیاله کنندبدل دنبه پوستگاله کنند. سنائی .و ایمان بزرگ آب است ... ولیکن این خاشاک وسوسه ها و پوستگاله ها و چرم پاره ها و تخته و بوریا پاره های غفلت چندانی جمع میشود، نزدیک است این آب روشن ایمان...
-
جستوجو در متن
-
پوستگال
لغتنامه دهخدا
پوستگال . (اِ مرکب ) پوست بی موی که زیر دنبه ٔ گوسفند و زیر مقعد گوسفند باشد.(از برهان ). پوستگاله . پوست دبر گوسفند که سرگین ازمویهای آن آویخته است . (برهان ). حمیرة : از غلام آنکه زی عیال آیداو ز دنبه بپوستگال آید.سنائی .