کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پوزه باریک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پوزه باریک
لغتنامه دهخدا
پوزه باریک . [ زَ / زِ ] (ص مرکب ) دارای زنخ لاغر و بی گوشت .
-
واژههای مشابه
-
پوزه زرچون
لغتنامه دهخدا
پوزه زرچون . [ زَ زَ] (اِخ ) نام محلی کنار راه شیراز بجهرم میان جنگل واکبرآباد در صد و سی و سه هزار و پانصدگزی شیراز.
-
پوزه سنقری
لغتنامه دهخدا
پوزه سنقری . [ زَ س ُ ق ُ ] (اِخ ) نام محلی در راه شیراز و اردکان میان شیراز و مسجد بردی در سه هزارگزی شیراز.
-
پوزه کوه
لغتنامه دهخدا
پوزه کوه . [ زِ ] (اِخ ) ده کوچکی از دهستان چهار فرسخ بخش شهداد شهرستان کرمان ، واقع در 16 هزارگزی شمال باختری شهداد، سر راه مالرو شهداد بکرمان . دارای 15 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
پوزه گاو
لغتنامه دهخدا
پوزه گاو. [ زَ ] (اِخ ) پوزه گاه . قریه ای است در دوفرسنگی شمالی بندر ریگ در ناحیه ٔ حیات داود. رجوع به پوزه گاه شود.
-
پوزه گاه
لغتنامه دهخدا
پوزه گاه . [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان حیات داود بخش گناوه شهرستان بوشهر، واقع در 18 هزارگزی خاور گناوه ،کنار راه فرعی گناوه به برازجان . جلگه ، گرمسیر، مرطوب ، مالاریائی . دارای 400 تن سکنه . آب آن از چاه . محصول آنجا غلات . شغل اهالی زراعت است . (ا...
-
پوزه لنگر
لغتنامه دهخدا
پوزه لنگر. [ زَ ل َ گ َ ] (اِخ ) محلی در مشرق کال از ناحیه فراه .
-
پوزه بند
لغتنامه دهخدا
پوزه بند. [ زَ / زِ ب َ ] (اِ مرکب ) آلتی که بر دهان حیوان چون اسب و خر و گاو و گوساله وگوسفند و سگ و امثال آن بندند تا زیان بکشت نرسانندیا نگزند یا آواز نکنند و یا بیش از حد پستان مادر نمکند. پوزبند. بتفوزبند. دهن بند. کمام : تو باک مدار که ما آن چن...
-
پک و پوزه
لغتنامه دهخدا
پک و پوزه . [ پ َ ک ُ زَ / زِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) رجوع به پک و پوز شود.
-
جستوجو در متن
-
گاویال
لغتنامه دهخدا
گاویال . (اِ) نوعی از خزندگان شامل طایفه ٔ تمساحان عظیم آسیا و اوقیانوسیه ، دارای پوزه ٔ بلند و باریک . طول آن گاه بشش متر میرسد.
-
مورچه خوار
لغتنامه دهخدا
مورچه خوار. [ چ َ / چ ِ خوا / خا ] (اِ مرکب ) جانورک طاس لغزنده . صاحب طاس لغزنده . (یادداشت مؤلف ). || پستانداری است از راسته ٔ بی دندانان که دارای زبانی طویل و کرمی شکل و پوزه ٔ باریک و دراز می باشد و منحصراً از مورچه تغذیه می کند. دندان ندارد ولی...
-
مرس
لغتنامه دهخدا
مرس . [ م ُ ] (فرانسوی ، اِ) پستانداری است دریازی و عظیم الجثه از راسته ٔ پره پاییان که اندامهایش تبدیل به آلتهای شنای کوتاهی شده است . جثه اش سنگین و سرش کوچک و گردنش باریک است . لب بالایی حیوان ضخیم بر آمده شده بطوری که تشکیل پوزه ای ستبر با موهای ...
-
سمور
لغتنامه دهخدا
سمور. [ س َ ] (اِ) پستانداری از رده ٔ گوشتخواران که تیره ٔ خاصی بنام تیره ٔ سموریان را بوجود می آورد. این جانور دارای قدی کوچک و پاهای کوتاه و انگشت رو است و بدنش باریک و کشیده و پوستش نرم و از گوشتخواران کامل است . محل زندگی حیوان مذکور بیشتر اروپای...