کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پوری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پوری
لغتنامه دهخدا
پوری . (اِخ ) یا جاگژِرنات نام قلعه ٔ مستحکمی به هندوستان بر ساحل خلیج بنگال و آن مشهورترین شهرهای مذهبی هند بشمار می رود و دارای چهل هزار تن سکنه است و تعداد زائرینی که در دو عید مذهبی باین شهر آیند به یک میلیون بالغ شود و این جمعیت در این اعیاد بدس...
-
واژههای مشابه
-
علی پوری
لغتنامه دهخدا
علی پوری . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) عبداﷲ. متکلم بود و دلدارعلی نقوی (متوفی در 1235 هَ . ق .) استاد او بوده است . او راست : 1 - تنزیه الصفی ، در کلام . 2 - حمایةالایمان ، در کلام . 3 - الفصلین فی امانة امیرالثقلین . 4 - فصوص المؤمنین . (از معجم المؤلفین ...
-
بسمل گورکه پوری
لغتنامه دهخدا
بسمل گورکه پوری . [ ب ِ م ِ ل ِ ک َ ] (اِخ )خواجه عبدالعزیز گورکهپوری خلف رشید خواجه ابوالفتح خان جنون بود و مشق سخن از شیخ محمد افضل اﷲآبادی نمود. در تصوف و فقر مرتبه ای رفیع داشت و به اقطاع قلیل قناعت کرد پا ز گوشه ٔ وطن بیرون نگذاشت . او راست :گرف...
-
جستوجو در متن
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) عبداﷲ پوری . رجوع به علی پوری شود.
-
خانه ٔ نیشکر
لغتنامه دهخدا
خانه ٔ نیشکر. [ ن َ / ن ِ ی ِ ن َ / ن ِ ش َ / ش ِ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فاصله ٔ بندبند نیشکر که در عرف هند آنرا پوری پوری بواو مجهول خوانند. (آنندراج ).
-
نورا
لغتنامه دهخدا
نورا. [ رُل ْ لاه ](اِخ ) نصر پوری . از پارسی گویان هند است . او راست :پیچ و تاب دردمن بر گوش دریا گر خوردموج نتواند که بیند روی دریا بازپس .رجوع به مقالات الشعراء ص 821 و فرهنگ سخنوران شود.
-
شاهدی بلگرامی
لغتنامه دهخدا
شاهدی بلگرامی . [ هَِ ی ِ ب ِ ] (اِخ ) میرعبدالواحد حسینی واسطی بلگرامی . شاگرد شیخ صفی سایی پوری و شیخ حسین سکندره بود از آثار اوست : سنابل . حل شبهات . شرح کافیه . دیوان صغیر. در سال 1017 هَ . ق . درگذشته است . (از الذریعة ج 9 ص 498).
-
مخدوم الملک
لغتنامه دهخدا
مخدوم الملک . [ م َمُل ْ م ُ ] (اِخ ) ملا عبداﷲ سلطان پوری ، از اکابر علما و عرفا و فقرای هند می باشد که در اوائل به مخدوم الملک معروف بود. او راست : عفیفة الانبیاء و کشف الغمة و منهاج الدین و جز اینها. وی در سال 1006 هَ . ق . به امر اکبرشاه مسموم شد...
-
خالد
لغتنامه دهخدا
خالد. [ ل ِ ] (اِخ ) ابن نضلة. وی از شعراء عرب است و این بیت او راست :اذا کنت فی قوم عدی لست منهم فکل ماعلفت من خبیث و طیب .(از البیان والتبیین چ حسن سندوبی ج 3 ص 158). صفی پوری گوید: خالدبن نضلةبن اشتر مردی از بنی اسد است . (از منتهی الارب ).
-
باروت
لغتنامه دهخدا
باروت . (اِخ ) فتنه ٔ. مادر ژاک اول (پسرعم الیزابت ) کاتولیک بود و او خود در مذهب پوری تنی تربیت یافت اما چون میخواست پادشاهی مستبد باشد مذهب انگلیکانی را پذیرفت و مخالف کاتولیک ها و پوری تنیها گشت چنانکه در نخستین سال پادشاهی او شش هزار کاتولیک را ب...
-
چربک
لغتنامه دهخدا
چربک . [ چ َ ب َ ] (اِ) مصغر «چربه » است که چربه ٔ نقاشان باشد، و آن کاغذی است بسیار تنک و چرب که نقاشان بر روی صفحه ٔ تصویر یا نقشی با خط خوب گذارند و با قلم موی صورت و طرح آنرا بردارند. (برهان ) (ناظم الاطباء). به آن معنی باشد که نقاشان چون خواهند ...
-
ابوالفضل
لغتنامه دهخدا
ابوالفضل . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) ناگری . شیخ ابوالفضل بن شیخ مبارک بن شیخ خضر از رجال دولت هندوستان و علمای آنجا در عهد اکبرشاه بابری (957 - 1011 هَ . ق .). اجداد او از مردم یمن (و شاید از ابناء) بودند. شیخ خضر جدّ وی به هندوستان آمده شیخ مبارک در ...