کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پودهرُست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پوده
لغتنامه دهخدا
پوده . [ دَ ] (اِخ ) قریه ٔ مرکز بلوک سمیرم سفلی در اصفهان .
-
پوده
لغتنامه دهخدا
پوده . [ دَ / دِ ] (ص ) در لغت نامه ٔ اسدی آمده است :پوده . چون پوسیده گشته باشد و هرچه پوسیده گشته باشد گویند پوده باشد. پوک . پوچ . میان تهی . خالی . پود. پده . سخت سوده و ریخته . (مؤیّد الفضلاء) : آب هرچه بیشتر نیرو کندبند و ورَغ سست و پوده بفکند...
-
پوده
لغتنامه دهخدا
پوده . [ دِ ] (اِخ ) دهی جزءدهستان سیارستاق بخش ییلاقی رودسر شهرستان لاهیجان . 49 هزارگزی جنوب رودسر 13 گزی جنوب خاور سی پل . کوهستانی ، سردسیر، سکنه 180 نفر، زبان گیلکی و فارسی ، آب آن از چشمه . محصولاتش ، غلات ، بنشن ، لبنیات و پشم ، شغل اهالی زراع...
-
رست
لغتنامه دهخدا
رست . [ رَ ] (مص مرخم ، اِمص ) رَستن و آزادی و رهایی و خلاصی و نجات . (ناظم الاطباء). ماضی رستن یا مصدر مرخم آن . خلاص شدن و نجات یافتن . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). گاهی به معنی مصدری یعنی خلاص شدن آید. (از شعوری ج 2 ص 3). || صفه ...
-
رست
لغتنامه دهخدا
رست . [ رُ ] (مص مرخم ، اِمص ) رُستن . (ناظم الاطباء). مصدر مرخم رُستن . روییدن و سبز شدن و سبزه از زمین برآمدن . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). روییدن . (از فرهنگ جهانگیری ). گاهی به معنی مصدری یعنی روییدن از زمین . (از شعوری ج 2 ص 2...
-
پوده کردن
لغتنامه دهخدا
پوده کردن . [ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ثقل کردن . تخمه کردن . (لغت محلی شوشتر). رودل کردن .
-
پوده نوئیه
لغتنامه دهخدا
پوده نوئیه . [ دَ ی ی ِ ] (اِخ ) ده کوچکی از دهستان خبر بخش بافت شهرستان سیرجان ، واقع در 63 هزارگزی جنوب باختری بافت و دو هزارگزی جنوب راه فرعی خبر به دشت بر. کوهستانی و سردسیر. دارای 10 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
پوده کباب
لغتنامه دهخدا
پوده کباب . [ دَ / دِ ک َ ] (اِ مرکب ) کبابی که از گوشت خوابانیده و تُرد و نرم کرده سازند؛ و در بعضی فرهنگها کبابی که گوشت آن نرم بکوبند و سپس بسیخ بریان کنند:دلم تنوره و عشق آتش و فراق تو داغ جگر معلق بریان و سل ّ پوده کباب .طیّان .
-
پوده نوئیه
لغتنامه دهخدا
پوده نوئیه . [ دَ ی ی ِ ] (اِخ ) دهی از بخش میان کنگی شهرستان زابل ، واقع در دو هزارگزی جنوب باختری ده دوست محمد. کنار راه مالرو ده دوست محمد به زابل . جلگه ،گرم ، معتدل ، دارای 348 تن سکنه است و آب آن از رود هیرمند می باشد. محصول آنجا غلات و لبنیات ...
-
رست کردن
لغتنامه دهخدا
رست کردن . [ رُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) متبلور شدن . (یادداشت مؤلف ).- رست کردن شکر ؛ متبلور شدن آن . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به رست شدن و رس شدن شود. || محکم کردن . (یادداشت مؤلف ) : سر خنب کردیم در حال رست سر خود گرفتیم چالاک و چست .نزاری قهستانی (د...
-
سایه رست
لغتنامه دهخدا
سایه رست . [ ی َ / ی ِ رُ ] (ن مف مرکب ) کنایه از ناز پرورده . (غیاث ). کسی که در ناز و نعمت بگذراند و گرم و سرد روزگار ندیده باشد. (آنندراج ) : اگر نوشته بکویش گذر کند شانی اسیر قامت آن سروسایه رُست شود. ملا شانی تکلو (از آنندراج ).|| مفت خوار و رای...
-
چوب رست
لغتنامه دهخدا
چوب رست . [ رُ ] (ن مف مرکب ) رسته بر چوب . رستنی هائی که بر روی چوب میرویند . (واژه های نو فرهنگستان ).
-
جستوجو در متن
-
ریختن
لغتنامه دهخدا
ریختن . [ ت َ ] (مص ) روان کردن و جاری کردن مانند ریختن آب در ظرف و ریختن خون . (از ناظم الاطباء). لازم و متعدی آید. (یادداشت مؤلف ). سرازیر کردن مایع از ظرفی به ظرفی یا به روی زمین جاری کردن . (فرهنگ فارسی معین ). افراغ . (تاج المصادر بیهقی ) (از د...
-
درخت
لغتنامه دهخدا
درخت . [ دَ / دِ رَ ] (اِ) ترجمه ٔ شجر. (آنندراج ). هر گیاه خشبی که دارای ریشه وتنه و ساقه و شاخه ها بود. شجر. نهال . (ناظم الاطباء).رستنی بزرگ و ستبر که دارای ریشه و ساقه و شاخه ها باشد. شجر که از دار ضعیف تر است . غالباً درخت به گیاهانی گویند که سا...