کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پود
لغتنامه دهخدا
پود. (اِ) رشته ای باشد که در پهنائی جامه بافته میشود، و تار بدرازی جامه . (برهان قاطع). ریسمانی که جولاهه بربسته بعرض در میان تار اندازد و قماش بافته شود. رشته و ریسمانی باشد که بعرض جامه آن را میاندازند به هندی بانا گویند و تار و پود بمعنی تانا بانا...
-
پود
لغتنامه دهخدا
پود. (روسی ، اِ) پوت . وزنی از اوزان روسیه . رجوع به پوت شود.
-
واژههای مشابه
-
پود گوریتزا
لغتنامه دهخدا
پود گوریتزا. [ پُدْ گ ُ ] (اِخ ) شهری در قره طاغ در 24 هزارگزی شرقی چتینه و 35 هزارگزی شمال غربی اشکودره در ساحل نهر موراچه . در تپه ٔ فوقانی آن قلعه ای هست که به سوری محاط است و روی نهر موراچه پل بسیار متین و زیبائی قرار دارد موسوم به پل وزیر در زما...
-
تار و پود
لغتنامه دهخدا
تار و پود. [ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) تارهای طول و عرض جامه ، بهندی تانابانا گویند. (غیاث اللغات ). با لفظ رشتن و بستن و کاویدن مستعمل است . (آنندراج ). نخهای درازی و پهنای بافندگی . حامل و نابل : خلعتی کآن ز تار و پود وفاست درزیان ِ قَدَر ندوخته...
-
جستوجو در متن
-
پوذه
لغتنامه دهخدا
پوذه . [ ذَ / ذِ ] (اِ) پود. رجوع به پود شود. || (ص ) پوک . پوچ .
-
ارغاج
لغتنامه دهخدا
ارغاج . [ اَ ] (اِ) اَرغاچ . تار و پود جامه و جز آن .
-
په
لغتنامه دهخدا
په . [ پ َه ْ ] (اِ) بلهجه ٔ طبری : پود، مقابل تار.
-
تانه
لغتنامه دهخدا
تانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) تان باشد. (جهانگیری ) (برهان ). تان و تار نقیض پود. (ناظم الاطباء). نقیض پود است و آن تارهایی است که جولاهگان برای بافتن مهیا کنند. (برهان ).
-
پد
لغتنامه دهخدا
پد. [ پ ُ ] (اِ) پود. حُراق . خف . بد.پیغَه . بَدَه . حَرّاقَه . چوب پوسیده باشد که آتش گیره کنند. (برهان ). و آنرا پود نیز گویند : گر برفکند گرم دم خویش بگوگردبی پود ز گوگرد زبانه زند آتش . منجیک .و رجوع به پده شود.
-
نخ نما
لغتنامه دهخدا
نخ نما. [ ن َ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (نف مرکب ) نخ نما شدن قالی و جامه و جز آن ؛ سوده و فرسوده شدن آن به کثرت استعمال چنانکه پود آن برود و تار که در زیر پود از چشم پنهان بود نمایان گردد. مندرس شدن . فرسوده شدن .
-
خواب دار
لغتنامه دهخدا
خواب دار. [ خوا / خا ] (نف مرکب ) پرزدار مانند مخمل . (ناظم الاطباء). جامه ٔ پرزدار که پود آن مایل به یک جهت است . خوابناک . (یادداشت مؤلف ).- مخمل خوابدار ؛ مخملی که پود آن بلند است و بجانبی یا هر جانب میل تواند کرد.
-
بالواسه
لغتنامه دهخدا
بالواسه . [ س َ / س ِ ] (اِ) تار در مقابل پود. (آنندراج ) (برهان قاطع). تارهایی را گویند که بجهت بافتن مهیا ساخته اند و آنرا تانه نیز خوانند.(فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 192). ریسمانهائی که بطور تار (مقابل پود) مهیا شده باشد. (فرهنگ نظام )...
-
شاه تار
لغتنامه دهخدا
شاه تار. (اِ مرکب ) تار بزرگ . رجوع به تار موسیقی شود. || تار کلان . تار اصلی . رجوع به تار مقابل پود شود.