کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پوئیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پوئیدن
لغتنامه دهخدا
پوئیدن . [ دَ ] (مص ) رفتن . مشی . شدن . ذهاب : بدانش بود مرد را آبروی به بیدانشی تا توانی مپوی . فردوسی .ستیزه نه خوب آید از نامجوی بپرهیز و گرد ستیزه مپوی . فردوسی .گیا رست با چند گونه درخت بزیر اندر آمد سرانشان ز بخت . فردوسی ببالد ندارد جز این نی...
-
واژههای مشابه
-
سه اسپه پوئیدن
لغتنامه دهخدا
سه اسپه پوئیدن . [ س ِ اَ پ َ / پ ِ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از جلد و شتاب رفتن . (آنندراج ) : در فراقت سه اسپه می پویم بچراغ دلت همی جویم .ملا آملی (از آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
پوئیدنی
لغتنامه دهخدا
پوئیدنی . [ دَ ] (ص لیاقت ) درخور پوئیدن . ازدر پوئیدن . || که پوئیدن آن ضرور است .
-
پو
لغتنامه دهخدا
پو. (اِ) رجوع به پوئیدن و پو گرفتن شود.
-
پوئیدگی
لغتنامه دهخدا
پوئیدگی . [ دَ / دِ ] (حامص ) حالت و چگونگی پوئیدن .
-
پوئیده
لغتنامه دهخدا
پوئیده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) نعت مفعولی از پوئیدن .
-
راه پوییدن
لغتنامه دهخدا
راه پوییدن . [ دَ ] (مص مرکب ) راه پوئیدن .راه سپردن . راه رفتن . (از ارمغان آصفی ). راه نوردیدن . (از آنندراج ). طی طریق کردن . شتافتن : راه بی حاصل مپوی و یار بی پروا مگیرتخم در خارا میفشان خشت بر دریا مزن .قاآنی .
-
ارقال
لغتنامه دهخدا
ارقال . [ اِ ] (ع مص ) بشتاب و پویه رفتن شتر. (منتهی الأرب ). پویه دویدن شتر. پوییدن اشتر. (تاج المصادربیهقی ). پوئیدن شتر. (زوزنی ). نوعی دویدن . || ارقال مفازة؛ طی کردن بیابان . (منتهی الأرب ).
-
وجف
لغتنامه دهخدا
وجف . [ وَ ] (ع اِ) نوعی از رفتار شتر و اسب . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (مص ) مضطرب و پریشان شدن . (از اقرب الموارد). طپیدن و بی آرام گشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). وجیف . وُجوف . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || پوئیدن...
-
معبود
لغتنامه دهخدا
معبود. [ م َ ] (ع ص ) پرستش کرده شده . (آنندراج ). پرستش شده . (ناظم الاطباء). آنکه او را پرستند. عبادت شده .پرستیده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : داده است بدو ملک جهان خالق معبودبا خالق معبود کسی را نبود کار. منوچهری . || خداوند تبارک و تعالی . (ن...
-
اختباب
لغتنامه دهخدا
اختباب . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) نوعی از دویدن . پویه دویدن . پوئیدن . || گربزی کردن . فریفتن . خیانت کردن . || جوشیدن دریا و به آشوب شدن آن . || اختباب از ثوب ؛ بیرون کردن از جامه . (منتهی الارب ). || خبّه [ خرقه ] از جامه بیرون کردن . || برداشتن اسب هرد...
-
ازفاف
لغتنامه دهخدا
ازفاف . [ اِ ] (ع مص ) برانگیختن بر شتاب . (از منتهی الارب ). شتابانیدن . در پوئیدن داشتن . (تاج المصادر بیهقی ). || بشتاب راندن . (منتهی الارب ). || فرستادن بیوک را بخانه ٔ شوی . فرستادن عروس بخانه ٔ شوهر. (منتهی الارب ). زن به خانه ٔ شوهر فرستادن ....
-
عسلان
لغتنامه دهخدا
عسلان . [ ع َ س َ ] (ع مص ) سخت جنبیدن نیزه . (از منتهی الارب ). جنبیدن نیزه . (المصادر زوزنی ). جنبانیدن نیزه . (تاج المصادر بیهقی ): عسل الرمح ؛ اهتزاز و جنبیدن نیزه سخت شد و مضطرب گشت . (از اقرب الموارد). عَسْل . عُسول . و رجوع به عَسْل و عُسول شو...