کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
په به پهلو درآمدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
په به پهلو درآمدن
لغتنامه دهخدا
په به پهلو درآمدن . [ پ ِه ْ ب ِ پ َ دَ م َ دَ ] (مص مرکب ) فربه شدن : صد جگر پاره شد ز هر سوئی تا درآمد پهی به پهلوئی .نظامی .
-
واژههای مشابه
-
په په
لغتنامه دهخدا
په په . [ پ ِ پ ِ ] (اِخ ) (فلورستان ) سرتیپ ایتالیائی ، متولد در «سکیلاس » (1780 - 1851 م .). || برادرش ، گیوم وطن پرست و سرتیپ (1782 - 1855 م .). این دو برادر در حکومت آزادی خواه سال 1820 م . شرکت کردند.
-
لی په
لغتنامه دهخدا
لی په . [ پ ِ ] (اِخ ) نام کشوری آزاد و باستانی از آلمان ، عضو رایش . دارای 1215هزار گز مساحت و 165هزار تن سکنه . کرسی آن دِت مُلد.
-
په آن
لغتنامه دهخدا
په آن . [ پ ِ ] (اِخ ) (ژول ) جراح فرانسوی . مولد ماربوئه (اور - اِ - لوار) (1830 - 1898 م .).
-
په تیک
لغتنامه دهخدا
په تیک . [ پ ِ ] (اِخ ) ولایتی از تراکیه (آسیای صغیر). (ایران باستان ج 2 ص 1245).
-
په ریتاس
لغتنامه دهخدا
په ریتاس . [ پ ِ ] (اِخ ) نام سگ اسکندر مقدونی . || نام شهری که اسکندر بیاد سگ محبوب خود و پس از مرگ آن حیوان بنا کرد. (ایران باستان ج 2 ص 1793).
-
په ان
لغتنامه دهخدا
په ان . [ پ ِ اُ ] (اِخ ) پزشک خدایان . وی «مارس » را که بدست «دیوبد» مجروح شده بود، معالجه کرد.
-
په اونیه
لغتنامه دهخدا
په اونیه . [ پ ِ اُ ی ِ ] (فرانسوی ، اِ) در گیاه شناسی بنوع پیوان (خطمی درختی ) اطلاق میشود.
-
په پن
لغتنامه دهخدا
په پن . [ پ ِ پ َ ] (اِخ ) لو ویو یا (په پن دلاندن ). مباشر کاخ «استرازی »، در زمان «کلوتر دوم »، «داگوبر اول » و «سی ژبر دوم ». وی پدر گری موالدو متوفی بسال 640 م . است . || په پن در یستال ، مباشر کاخ «استرازی »پسر «آن سژیزل » و نواده ٔ په پن دلاندن...
-
په پن
لغتنامه دهخدا
په پن . [ پ ِ پ َ ] (اِخ ) پسر شارلمانی ، پادشاه ایتالیا از سال 781 تا 810 م .
-
په پیاز
لغتنامه دهخدا
په پیاز. [ پ ِه ْ ] (اِ مرکب ) اشکنه . پیازو (پیاز آب ) : ای دریغا گر بدی پیه و پیازپه پیازی کردمی گر نان بدی . مولوی .نقل است که وقتی خادمه ٔ رابعه په پیازی میکرد که روزها بود تا طعامی نساخته بودند. (تذکرة الاولیاء). گفت توامروز چه خوردی ؟ گفت اندکی...
-
په ریداس
لغتنامه دهخدا
په ریداس . [پ ِ ] (اِخ ) نام مردی که اسکندر مقدونی همراه رسولان سکائی مقیم آن طرف سیحون که بدربار او آمده بودند بسفارت نزد سکاها فرستاد. (ایران باستان ج 2 ص 1722).
-
په سست
لغتنامه دهخدا
په سست . [پ ِ س ِ ] (اِخ ) په سستاس (سوماتوفیلاکس ). نام مردی مقدونی از یاران اسکندر و کسی که در جنگ مالیان اسکندر را نجات داد. وی آنجا نخست کسی بود که اسکندر را با سپر پوشید. پس از مرگ اسکندر در تقسیم ثانوی ولایات ، پارس بالاخص نصیب این مرد گردید. (...
-
په سوس
لغتنامه دهخدا
په سوس . [ پ ِ ] (اِخ ) از شهرهای آسیای صغیر. داریوش کبیر آن را هنگام تسخیر مجدد یونیه و کاریه گشوده است . (ایران باستان ج 1 ص 651).