کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پهلوی خوان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پهلوی خوان
لغتنامه دهخدا
پهلوی خوان . [ پ َ ل َ خوا / خا ] (نف مرکب ) که پهلوی خواند. که بپهلوی سخن گوید. آنکه سخن پهلوانی گوید. کسی که پهلوی سراید : پهلوی خوان پارسی فرهنگ پهلوی خواند بر نوازش چنگ .نظامی .
-
واژههای مشابه
-
نیم پهلوی
لغتنامه دهخدا
نیم پهلوی . [ پ َ ل َ ] (اِ مرکب ) مسکوک طلا که نصف یک پهلوی قیمت دارد. (یادداشت مؤلف ).
-
زبان پهلوی
لغتنامه دهخدا
زبان پهلوی . [ زَ ن ِ پ َ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) امروزه پهلوی بزبان ایرانی که اصطلاحاً پارسی میانه مینامنداطلاق میشود. (حاشیه ٔ برهان قاطع بقلم دکتر معین ذیل پهلوی ). رجوع به مقدمه ٔ برهان قاطع چ معین «ایران » نامه صص 81-91 و «پهلوی »، مقدمه ٔ...
-
مرداب پهلوی
لغتنامه دهخدا
مرداب پهلوی . [ م ُ ب ِ پ َ ل َ ] (اِخ ) رجوع به مرداب انزلی شود.
-
پهلوی دژ
لغتنامه دهخدا
پهلوی دژ. [ پ َ ل َ دِ ] (اِخ ) دهی مرکز دهستان پهلوی دژ بخش بانه ٔ شهرستان سقز، واقع در 21 هزارگزی جنوب خاوری بانه و 3 هزارگزی عباس آباد و 5 هزارگزی مرز ایران و عراق . کوهستانی سردسیر. دارای 165 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات و توتون وارز...
-
پهلوی دژ
لغتنامه دهخدا
پهلوی دژ. [ پ َ ل َ دِ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکز بخش پهلوی دژ. که نام فعلی آن آق قلعه است . این قصبه در 18 هزارگزی شمال گرگان کنار رودخانه ٔ گرگان واقع است . و از دوره ٔ صفویه پل آجری روی رودخانه ٔ گرگان باقی است . بعد از سال 1310 هَ . ش . از طرف اداره ٔ ...
-
پهلوی دژ
لغتنامه دهخدا
پهلوی دژ. [ پ َ ل َ دِ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای هفتگانه ٔبخش بانه ٔ شهرستان سقز. این دهستان در جنوب باختری بخش واقع شده و محدود است از طرف شمال بدهستان سبدلو، از باختر بدهستان سرشیو، بخش مرکزی سقز. از طرف خاور بدهستان پشت آربابا از بخش بانه ، از...
-
پهلوی دژ
لغتنامه دهخدا
پهلوی دژ. [ پ َ ل َ دِ ] (اِخ ) یکی ازبخشهای شهرستان گنبد قابوس که نام فعلی آن آق قلعه است . این بخش در قسمت مرکزی دشت و طرفین رودخانه ٔ گرگان واقع و محدود است از شمال به بخش اترک و از جنوب ببخش مرکزی شهرستان گرگان و از خاور ببخش مرکزی گنبدقابوس و از...
-
پهلوی کیش
لغتنامه دهخدا
پهلوی کیش . [ پ َ ل َ ] (ص مرکب ) که دین پهلوی دارد. متدین بدین پهلوی . متدین بکیش ایرانیان باستان : تبه کردی آن پهلوی کیش راچرا ننگریدی پس و پیش را.دقیقی (از شاهنامه ٔ فردوسی ).
-
پهلوی نامه
لغتنامه دهخدا
پهلوی نامه . [ پ َ ل َ م َ ] (اِ مرکب ) نامه ای بپهلوی کرده . نامه بخط و زبان پهلوی . || نامه به آیین پهلوان : یکی پهلوی نامه از خط شاه فرستاده آورد و پیمود راه .فردوسی .
-
بندر پهلوی
لغتنامه دهخدا
بندر پهلوی . [ ب َدَ رِ پ َ ل َ ] (اِخ ) در شهریور ماه 1314 بموجب تصویب نامه ٔ هیأت وزیران ، نام انزلی به پهلوی تبدیل شد. جمعیت آن 49000 تن است .
-
جستوجو در متن
-
شروه
لغتنامه دهخدا
شروه . [ ش َرْ وِ ] (اِ) (اصطلاح موسیقی ) نوعی از خوانندگی که شهری نیز گویند.(ناظم الاطباء) (برهان ) (انجمن آرا) (از آنندراج ).- شروه خوان ؛ آنکه به آهنگ شروه خواند : از زبان دانیش در طرف چمن افکنده شوربلبلان پهلوی گو قمریان شروه خوان .ظهوری (از بها...
-
خوش لقا
لغتنامه دهخدا
خوش لقا. [ خوَش ْ / خُش ْ ل ِ ] (ص مرکب ) خوش صورت . خوبروی . خوشگل . نیکودیدار : فرخی هندی غلامی از قهستانی بخواست سی غلام ترک دادش خوش لقا و خوش کلام . سوزنی .با عقل پای کوب که پیری است ژنده پوش بر فقر دست کش که عروسی است خوش لقا. خاقانی .چو گرگ اج...