کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پنیر پرورده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آب پنیر
لغتنامه دهخدا
آب پنیر. [ ب ِ پ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ماءالجبن . (تحفه ).
-
مایه پنیر
لغتنامه دهخدا
مایه پنیر. [ ی َ / ی ِ پ َ ] (اِ مرکب ) پنیر مایه . رجوع به همین کلمه و ترکیب مایه ٔ پنیر ذیل مایه شود.
-
پنیر خرما
لغتنامه دهخدا
پنیر خرما. [ پ َ رِ خ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ماده ای است چون پنیر دَلَمه سپید و نرم و شیرین که در زیر پوست سر نخل باشد و آن را بشکافند و بیرون آرند و گاهی به اندازه ٔ دنبه ٔ بزرگ گوسفندی باشد. شحم النخل . جمار. رجوع به پنیر نخل شود.
-
پنیر مایه
لغتنامه دهخدا
پنیر مایه . [ پ َ ی َ / ی ِ ](اِ مرکب ) چیزی است در شیردان بره و بزیچه ٔ نوزاد و امثال آن پیش از آنکه جزشیر خورده نباشد و آن را برای کلچانیدن شیر بکار برند تا پنیر شود و در بعض لغت نامه ها آمده است : چیزی است زردرنگ که از شکم برّه و بزغاله ٔ شیرخواره...
-
پنیر نخل
لغتنامه دهخدا
پنیر نخل . [ پ َ رِ ن َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چیزی است شیرین سپیدرنگ قریب به طعم شیر که در درون گلوگاه و سر نخل جای دارد و چون آن را ببرند یا زخمی برآن کنند نخل از ثمر بازماند. جمار. شحم النخل . لب ّالنخل . قلب النخل . پنیر خرما. رجوع به پنیر خر...
-
نان و پنیر
لغتنامه دهخدا
نان و پنیر. [ ن ُ پ َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) در تداول ، مختصر غذا. غذای اندک و مختصر. غذائی ساده و به دور از تکلف : نان و پنیری با هم خوردیم ؛ مختصر غذائی صرف کردیم ، غذای ساده ٔ بی تکلفی خوردیم .- امثال : نان و پنیر بخور و بمیر ! نان و پنیر سر ب...
-
جستوجو در متن
-
نمک آب
لغتنامه دهخدا
نمک آب . [ ن َ م َ ] (اِ مرکب ) آب نمک . نمکاب . آب ممزوج به نمک بسیار. آب که در آن نمک حل کرده باشند حفظ پنیر و امثال آن و نیز نگاه داری ماهی و گوشت و بعضی بقول و حبوب را. (از یادداشت مؤلف ) : و هفت شبانروز در نمک آب نهند [ ترنج را که خواهند پرورده...
-
کهن
لغتنامه دهخدا
کهن . [ ک ُ هََ / هَُ ] (ص ) مقابل نو، و با لفظ شدن مستعمل . (آنندراج ). قدیم و دیرینه و فرسوده . (ناظم الاطباء). دیرینه . قدیم .مقابل نو و تازه . (فرهنگ فارسی معین ). کُهُن [ در قدیم ] ، کُهَن = کهنه . پهلوی ، کهون . در اوراق مانوی (پهلوی )، قهون (ک...
-
زیتون
لغتنامه دهخدا
زیتون . [ زَ ] (ع اِ) درخت زیت . (منتهی الارب ). نام درختی که روغن وی معمول اطباست . (بهار عجم )(آنندراج ). زیتون بن . درختی همیشه سبز و از محصولات گرمسیری و میوه ٔ آن زیتون و در منجیل و رودبار گیلان بسیار فراوان است . (ناظم الاطباء). درختی است جلیل ...
-
شیره
لغتنامه دهخدا
شیره . [ رَ / رِ ] (اِ) عصیر. آنچه به فشردن از میوه یا نباتی برآید. عصاره . (یادداشت مؤلف ). افشرده که به عربی عصاره گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). عصیر میوه جات . (ناظم الاطباء). آب فشرده ٔ میوه . آب میوه .- شیره ٔ روان ؛ به اصطلاح اطبا، شیره ٔ رقی...