کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پنیرمایه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
پنیر مایه
لغتنامه دهخدا
پنیر مایه . [ پ َ ی َ / ی ِ ](اِ مرکب ) چیزی است در شیردان بره و بزیچه ٔ نوزاد و امثال آن پیش از آنکه جزشیر خورده نباشد و آن را برای کلچانیدن شیر بکار برند تا پنیر شود و در بعض لغت نامه ها آمده است : چیزی است زردرنگ که از شکم برّه و بزغاله ٔ شیرخواره...
-
جستوجو در متن
-
اسقوریدوس
لغتنامه دهخدا
اسقوریدوس . [ ] (معرب ، اِ) پنیرمایه است . (فهرست مخزن الادویة).
-
شیرمایه
لغتنامه دهخدا
شیرمایه . [ مای َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) پنیرمایه . جلبة. (منتهی الارب ).
-
انفحة
لغتنامه دهخدا
انفحة. [ اِ ف َ ح َ / اِ ف َح ْح َ / اِ ف ِ ح َ ] (ع اِ) چیزی است زردرنگ که از شکم بره و بزغاله ٔ شیرخواره برآید و آن را بر پاره ٔ پشم بردارند پس ستبر و خشک گردد و بگفته ٔ اصمعی و ابوزیدشکنبه ٔ بره و بزغاله را گویند که هنوز علف نخورده باشد. (از منتهی...
-
ینق
لغتنامه دهخدا
ینق . [ ی َ ] (ع اِ) پنیرمایه . (ناظم الاطباء). انفخه است . (یادداشت مؤلف ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (از اختیارات بدیعی ). به لغت اندلس پنیرمایه را گویند و آن شیردان بره است و به عربی انفخه خوانند. (برهان ). نام ینق در مفردات ابن البیطار (ج 2 ص 322) آمد...
-
پنیر مایه
لغتنامه دهخدا
پنیر مایه . [ پ َ ی َ / ی ِ ](اِ مرکب ) چیزی است در شیردان بره و بزیچه ٔ نوزاد و امثال آن پیش از آنکه جزشیر خورده نباشد و آن را برای کلچانیدن شیر بکار برند تا پنیر شود و در بعض لغت نامه ها آمده است : چیزی است زردرنگ که از شکم برّه و بزغاله ٔ شیرخواره...
-
ارنب بری
لغتنامه دهخدا
ارنب بری . [ اَ ن َ ب ِ ب َرْ ری ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بفارسی خرگوش نامند و بعربی خُزَز گویند و ارنب معرب از ارنبا سریانی است و آن حیوانیست معروف و گویند مثل زنان حایض شود و منقلب میگردد نراو بمادگی و بالعکس و بهترین او سفید است . در اول سیم گرم ...
-
شیردان
لغتنامه دهخدا
شیردان . (اِ مرکب ) آوند شیر. (ناظم الاطباء). ظرفی چون قوری که در آن شیر کنند و با چای آرند. ظرف برای شیر خوردن .ظرف شیرخوری . شیرخوری . شیردانی . (یادداشت مؤلف ). || شکنبه ٔ بزغاله و گوسپند. (ناظم الاطباء). چیزی است مثل کدو که گوسفند را در بالای شک...
-
لبن
لغتنامه دهخدا
لبن . [ ل َ ب َ ] (ع اِ) شیر و آن اسم جنس است . ج ، البان . (منتهی الارب ). و هو مرکبة من مائیة و جبنیة و دسومة : چگونه جدری جدری کجا ز پستانش هنوز هیچ لبی بوی ناگرفته لبن . منجیک .جهان دختر خواجگی را همی بدو داد چون باز کرد از لبن . فرخی .وان گل سوس...