کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پنگان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پنگان
لغتنامه دهخدا
پنگان . [ پ َ ] (اِ) طاسی باشد از مس و امثال آن که در بن آن سوراخ تنگی کنند بقدر زمانی معین یعنی چون آن طاس را بر روی آب ایستاده نهند بقدر آن زمان معین پر شود و به ته آب نشیند و بیشتر آب یاران و مزارعان دارند چه آن را در تقسیم در میان تغار آبی نهند ب...
-
واژههای مشابه
-
پیروزه پنگان
لغتنامه دهخدا
پیروزه پنگان . [ زَ / زِ پ َ ] (اِ مرکب ) کنایه از آسمان است .
-
فیروزه پنگان
لغتنامه دهخدا
فیروزه پنگان . [ زَ / زِ پ َ ] (اِ مرکب ) پیروزه پنگان . (فرهنگ فارسی معین ). فنجان پیروزه ای رنگ . || مجازاً، آسمان . رجوع به پیروزه و ترکیبات آن شود.
-
طاس و پنگان
لغتنامه دهخدا
طاس و پنگان . [ س ُ پ َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) طاس ساعت . رجوع به طاس ساعت و پنگان شود.
-
جستوجو در متن
-
جاویدی
لغتنامه دهخدا
جاویدی . (ص نسبی ) همیشگی . دائمی . ابدی : ازین پنگان برون نورست و نعمتهای جاویدی همه تنگی و تاریکی است اندر زیر این پنگان .ناصرخسرو.
-
پنگانچه
لغتنامه دهخدا
پنگانچه . [ پ َ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) مصغر پنگان . پنگان کوچک . فنجان کوچک . فنجانه . سوملة. طرجهارة. طرجهالة. (منتهی الارب ). قیف . راحتی . بتو. تکاب . تکاه .
-
پنگو
لغتنامه دهخدا
پنگو. [ پ ِ ] (اِ) پنگان . فنجان . ظرف مسی است دارای درجه که بجای ساعت در تقسیم آب بکار میرود و ته آن سوراخ است آن را در ظرف بزرگتری که آب دارد می گذارند (این کلمه در گناباد معمول است و شکسته ٔ پنگان است ).
-
طشت و سبو
لغتنامه دهخدا
طشت و سبو. [ طَ ت ُ س َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) پنگان . گری . گریال .
-
تاس کاسه
لغتنامه دهخدا
تاس کاسه . [ س َ / س ِ ] (اِ مرکب ) فنجانه . (بحر الجواهر). رجوع به فنجان و فنجانه و پنگان شود.
-
انجانة
لغتنامه دهخدا
انجانة. [ اَ ن َ ] (ع اِ)پنگان و پیاله . ج ، اجاجین . (کذا). (ناظم الاطباء).
-
پنگاره
لغتنامه دهخدا
پنگاره . [ پ ِ رَ / رِ ] (اِ) در فرهن-گ آنندراج بمعنی طشت و کاسه و طَبَق آمده ، و این ظاهراً تحریف پنگان است .
-
بنگان
لغتنامه دهخدا
بنگان . [ ب َ ] (اِ) پنگان : چون روز شد معلوم کردند که هیچ غایب نشده بود جز یکی بنگان زرین و وزیر وی از مال خالص خود بنگانی فرمود که وزن او هفتصد مثقال بود و به خزینه فرستاد. (تاریخ بخارای نرشخی صص 32 - 33). || مطلق پیاله . (ناظم الاطباء). رجوع به بن...
-
سومله
لغتنامه دهخدا
سومله . [ س َ م َ ل َ / ل ِ ] (اِ) پنگانچه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جامی از خزف . پنگان . (یادداشت بخط مؤلف ).