کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پنج دیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پنج دیه
لغتنامه دهخدا
پنج دیه . [ پ َ ] (اِخ ) پنج ده . از اعمال مروالرود: امیری بود بحدود مروالرود و پنج دیه و طالقان . (جهانگشای جوینی ). رجوع به پنج ده شود.
-
واژههای مشابه
-
پنج پنج
لغتنامه دهخدا
پنج پنج . [ پ َ پ َ] (ق مرکب ) پنجگان پنجگان . پنج تا پنج تا : این زمان پنج پنج میگیردتا شده عابد و مسلمانا.عبید زاکانی .
-
کوه پنج
لغتنامه دهخدا
کوه پنج .[ پ َ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان سیرجان و مرکب از 48 آبادی بزرگ و کوچک و دارای 4000 تن سکنه است . مرکز آن بیدخیری می باشد و قرای مهم آن عبارتند از: ده بالا، گهدیج ، عباس آباد، باغ خشک خاتون مرده و لای کرباس . (از فرهنگ جغراف...
-
نی پنج
لغتنامه دهخدا
نی پنج . [ ن َ / ن ِ پ َ ] (اِ مرکب ) اسبی که سال وی کمتر از پنج باشد. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ).
-
ده پنج
لغتنامه دهخدا
ده پنج . [ دَه ْپ َ ] (اِ مرکب ) نصف یک قسمت از پنج قسمت . || (ص مرکب ) زرپست و قلب و ناسره . (ناظم الاطباء). زرقلب و بد. (لغت محلی شوشتر). || زر یا سیم که پنج دهم یعنی نصف آن فلز دیگر باشد : همه راه او خود پر از گنج بودزر دهدهی سیم ده پنج بود. نظامی...
-
شش پنج
لغتنامه دهخدا
شش پنج . [ ش َ / ش ِ پ َ ] (اِ مرکب ) شش و پنج . (ناظم الاطباء). نوعی از قمار. (آنندراج ). رجوع به شش و پنج شود.- شش پنج باز ؛ آنکه نرد می بازد. نراد.- شش پنج زدن ؛ نردبازی کردن و شش و پنج آوردن : شش پنج زنند برتران نقش یک نقش رسد فروتران را. خاقانی...
-
پنج روز
لغتنامه دهخدا
پنج روز. [ پ َ ] (اِ مرکب ) کنایه است از مدت اندک چنانکه گویند دنیا پنج روز است : گل همین پنج روز و شش باشدوین گلستان همیشه خوش باشد.سعدی .
-
پنج سوره
لغتنامه دهخدا
پنج سوره . [ پ َ رَ ] (اِخ ) پنج سوره از قرآن که سوره ٔ یس ، فتح ، واقعه ، ملک و نباء باشد.
-
پنج نوبت
لغتنامه دهخدا
پنج نوبت . [ پ َ ن َ / نُو ب َ ] (اِ مرکب ) نوبت پنج وقت که بر در پادشاهان زنند و این از عهد سلطان سنجر مقررشده است ، و پیش از این سه نوبت میزدند. (غیاث اللغات ). نقاره ای است که پنج وقت بر در سرای ملوک میزده اند. پنج وقت نقاره ای باشد که در شبان روز...
-
پنج هلال
لغتنامه دهخدا
پنج هلال . [ پ َ هَِ ] (اِ مرکب ) ناخنان معشوق .
-
پنج احشام
لغتنامه دهخدا
پنج احشام . [ پ َ اَ ] (اِخ ) از تقسیمات حکومت ولایت لارستان فارس به طول 36 و عرض 9 کیلومتر در مغرب لار. محصول مهم آن تنباکو و مرکز آن بیرم است و 10قریه دارد. (جغرافیای سیاسی ایران تألیف کیهان ).
-
پنج ارش
لغتنامه دهخدا
پنج ارش . [ پ َ اَ رَ ] (اِ مرکب ) شاه رش . شاه ارش . یعنی ارش بزرگ و آن مقداری است از سرانگشت میانین دست راست تا سرانگشت میانین دست چپ وقتی که دستها را از هم بگشایند و آن رابه عربی باع و به ترکی قلاج گویند و آن مقدار پنج ارش کوچک باشد و ارش کوچک از ...
-
پنج ارکان
لغتنامه دهخدا
پنج ارکان . [ پ َ اَ ] (اِ مرکب ) عبارت از پنج بنای اسلام است و آن کلمه ٔ طیبه و نماز و روزه و حج و زکوة است . (غیاث اللغات ).
-
پنج امام
لغتنامه دهخدا
پنج امام . [ پ َ اِ ] (اِخ ) نام زیارتگاهی در استراباد که به امام زاده ٔ پنج تن نیز معروف است . (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 29 و 55 و 74).