کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پناه یافتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پناه یافتن
لغتنامه دهخدا
پناه یافتن . [ پ َ ت َ ] (مص مرکب ) ملجاء یافتن : از همتش اتابک و سلطان پناه یافت کو داشت هر دو را به پناه یک اهتمام .خاقانی .
-
واژههای مشابه
-
گیتی پناه
لغتنامه دهخدا
گیتی پناه . [ پ َ ] (ص مرکب ) پناه دهنده ٔ گیتی . ملجاء دنیا که کنایه از خداوند باشد : ببر این همه هدیه ها پیش شاه بگویش ز دادار گیتی پناه . فردوسی .پس از نام یزدان گیتی پناه طراز سخن بست بر نام شاه . نظامی .که چون من به نیروی گیتی پناه به گردون گردا...
-
گردون پناه
لغتنامه دهخدا
گردون پناه . [ گ َ پ َ ] (ص مرکب ) آنکه گردون پناه دهنده ٔ اوست یا آنکه گردون به او می پناهد : پادشاه ملک پرور داور گردون پناه سایه ٔ یزدان ، شکوه سلطنت ،دل شاد شاه .خواجه سلمان (از آنندراج ).
-
عالم پناه
لغتنامه دهخدا
عالم پناه . [ ل َ پ َ] (ص مرکب ) ملجاء و پناه جهانیان . (ناظم الاطباء).
-
شکسته پناه
لغتنامه دهخدا
شکسته پناه . [ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ پ َ ] (ص مرکب ) کسی که در پیش گیرد ملجاء و پناه با خللی را. (ناظم الاطباء). که شکستگی پناهگاه دارد. || آنکه شکسته را پناه دهد و جبر خاطر او کند. (آنندراج ). پناه و ملجاء ناتوانان : سایه ٔ مهر تو شکسته پناه ذیل عفو تو ...
-
غفران پناه
لغتنامه دهخدا
غفران پناه . [ غ ُ پ َ ] (ص مرکب ) از القاب مردگان است ؛ یعنی مرحوم و مغفور. (از ناظم الاطباء). عنوانی است که قبل از بردن نام مرده آرند. مغفرت پناه .
-
ولایت پناه
لغتنامه دهخدا
ولایت پناه . [ وَ / وِ ی َ پ َ ] (ص مرکب ) حامی ولایت . پشت و یاور ولایت : مجملی از حال فرخنده مآل حضرت ولایت پناه . (حبیب السیر ج 3 جزو4 ص 223).
-
جهان پناه
لغتنامه دهخدا
جهان پناه . [ ج َ هام ْ پ َ ] (ص مرکب ) پناه جهان . (آنندراج ) : شاها ملکا جهان پناهایک شاه نه بل هزار شاها. نظامی .شاه جهان پناه سایه ٔ کردگار.(گلستان ). شاهزاده را ببارگاه جهان پناه رسانید. (حبیب السیر).
-
جان پناه
لغتنامه دهخدا
جان پناه . [ جام ْ پ َ ] (اِ مرکب ) پناه جان . محافظ جان . آنچه جان را نگاهدارد : گفت هین اکنون چه میخواهی بخواه گفت فرما باد را ای جان پناه . مولوی . || (اصطلاح نظامی ) گودالی که هنگام تیراندازی در زمین کنند تا از آسیب گلوله ٔدشمن مصون باشند : ساخته...
-
جای پناه
لغتنامه دهخدا
جای پناه . [ ی ِ پ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جائی که در آن پناه برند. محل و مکان امن . (از فرهنگ شعوری ). سنگری که جلوی دشمن سازند.عُصَر. مُعتَصَر. عَقل . وَحَج . (منتهی الارب ). الملجَاء. المُلتَحَج . مَلحَج . (منتهی الارب ) : چو مانده ام بره جرم...
-
دست پناه
لغتنامه دهخدا
دست پناه . [ دَ پ َ ] (اِ مرکب ) آتشگیر. (آنندراج ). کلبتین و انبر. (ناظم الاطباء). || دستکش . (ناظم الاطباء): خِتاع ؛ دست پناهها. (منتهی الارب ).
-
دین پناه
لغتنامه دهخدا
دین پناه . [ پ َ] (ص مرکب ) حامی دین . حمایت کننده ٔ دین : که فرموده بد یوسف دین پناه که کس را سوی شهر ندهند راه . شمسی (یوسف و زلیخا).بفرمود پس یوسف دین پناه بجا آوریدند فرمان شاه . شمسی (یوسف و زلیخا).شه دادگر داور دین پناه چو دانست کاورد زنگی سپاه...
-
دولت پناه
لغتنامه دهخدا
دولت پناه . [ دَ / دُو ل َ پ َ ] (ص مرکب ) پناه و ملجاء دولت و سلطنت . (ناظم الاطباء). که در پناه بخت و نعمت و اقبال است . که بخت و اقبال پشت و پناه اوست : که دولت پناها جوانبخت باش همه ساله با افسر و تخت باش . نظامی .یکی سوی دستور دولت پناه به چشم س...
-
رسالت پناه
لغتنامه دهخدا
رسالت پناه . [ رِ ل َ پ َ ] (اِخ ) یا حضرت رسالت پناه . لقب حضرت محمدبن عبداﷲ (ص ). (یادداشت مؤلف ). خاتم النبیین محمدبن عبداﷲ صلی اﷲ علیه و آله . (ناظم الاطباء).