کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پلنگ پوش بهادر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پلنگ پوش بهادر
لغتنامه دهخدا
پلنگ پوش بهادر. [ پ َ ل َ ب َ دُ ] (اِخ ) نام یکی از سران سپاه سلطان حسین میرزا بایقرا (حبیب السیر چ طهران جزو 3 از ج 3 ص 260) که با وی در دفع میرزا ابابکر در گرگان همراه بود.
-
واژههای مشابه
-
دم پلنگ
لغتنامه دهخدا
دم پلنگ . [ دُ پ َل َ ] (اِ مرکب ) سپاهی چست و چالاک . (ناظم الاطباء).
-
قوچ پلنگ
لغتنامه دهخدا
قوچ پلنگ . [ پ َ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالاولایت بخش حومه ٔ شهرستان کاشمر، سکنه ٔ آن 260 تن . آب آن از قنات . محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری است .راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
پلنگ بربری
لغتنامه دهخدا
پلنگ بربری . [ پ َ ل َ گ ِ ب َ ب َ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جنسی از پلنگ : پلنگی که خوانی همی بربری ازو چارصد پوست بد بر سری .فردوسی .
-
پلنگ کلار
لغتنامه دهخدا
پلنگ کلار. [ پ َ ل َ ؟ ] (اِخ ) نام قریه ای در تنکابن مازندران . (مازندران و استرآباد رابینو ص 106).
-
پلنگ گوهری
لغتنامه دهخدا
پلنگ گوهری . [ پ َ ل َ گ َ / گُوهََ ] (حامص مرکب ) کبر و تکبر. متکبری : با این پلنگ گوهری از سگ بتر بوم گر زین سپس چو سگ دوم اندر قفای نان .خاقانی .
-
پلنگ آباد
لغتنامه دهخدا
پلنگ آباد. [ پ َ ل َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان اشتهارد در بخش کرج از شهرستان تهران در 54 هزارگزی جنوب شرقی کرج و سر راه شوسه ٔ کرج به اشتهارد. دارای 159 تن سکنه . ایل شاهسون در بهار به این ده آمده برمیگردند. این ده امامزاده ای دارد که بنای آن قدیم است ...
-
پلنگ آباد
لغتنامه دهخدا
پلنگ آباد. [ پ َ ل َ ] (اِخ ) نام قریه ای در دهستان نشتای تنکابن . (سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد تألیف رابینو ص 106).
-
پلنگ آباد
لغتنامه دهخدا
پلنگ آباد. [ پ َ ل َ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان مزدقان چای در بخش نوبران از شهرستان ساوه در 26هزارگزی جنوب غربی نوبران دارای 164 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
-
پلنگ افکن
لغتنامه دهخدا
پلنگ افکن . [ پ َ ل َ اَ ک َ ] (نف مرکب ) کنایه است از دلاور و دلیر و شجاع . پرزور. قوی : نوک خاری نیست کز خون شکاری رنگ نیست آفتی بود آن پلنگ افکن کز این صحرا گذشت .نظیری .
-
پلنگ دروازه
لغتنامه دهخدا
پلنگ دروازه . [ پ َ ل َ دَ زَ ] (اِخ ) نام قریه ای از دهستان یالورود (یالرود) نور. (سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد تألیف رابینو ص 111).
-
پلنگ دره
لغتنامه دهخدا
پلنگ دره . [ پ َ ل َ دَ رَ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان بهنام پازکی در بخش ورامین از شهرستان تهران . در 4هزارگزی شمال ورامین . دارای 210 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
-
پلنگ دژ
لغتنامه دهخدا
پلنگ دژ. [ پ َ ل َ دِ ] (اِخ ) نام یکی از بخش های سقز کردستان که پیشتر عرب لنگ نامیده میشد. (از مجموعه ٔ لغات فرهنگستان ).
-
پلنگ رنگ
لغتنامه دهخدا
پلنگ رنگ . [ پ َ ل َ رَ ] (ص مرکب ) انمر. برنگ و گونه ٔ پلنگ : نمر؛ پلنگ رنگ شدن . (منتهی الارب ). || اسبی که رنگ پلنگ داشته باشد. (آنندراج ).