کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پلغده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پلغده
لغتنامه دهخدا
پلغده . [ پ َ ل َ دَ / دِ ] (ص ) تخم مرغ و میوه ای که درون آن گندیده و ضایع شده باشد. (برهان قاطع). و گویند مرغ بیضه ای را پلغده کرد؛ یعنی گنده کرد و بچه نیاورد. پوسیده و درهم شده . (فرهنگ رشیدی ) : دو خایه گنده پلغده شده هم اندر وقت شکست و ریخت همان...
-
جستوجو در متن
-
غرقلة
لغتنامه دهخدا
غرقلة. [ غ َ ق َ ل َ ] (ع مص ) به یکبار آب بر سر ریختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ): غرقل الرجل ؛ صب علی رأسه الماء بمرة. (اقرب الموارد). || پلغده گردیدن تخم مرغ و خربزه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گندیده شدن تخم مرغ و خربزه . (ناظم الاطباء).