کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پلاس گری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کج پلاس
لغتنامه دهخدا
کج پلاس . [ ک َ پ َ ] (ص مرکب ) بدمعامله و مفسد. (آنندراج ). کج باز. (ناظم الاطباء) : با همه کج پلاس با ما هم . سنائی .هرگز گلیم بخت مرادر محیط دهراز آب برنیاورد این چرخ کج پلاس .علی خراسانی (از آنندراج ).
-
گل پلاس
لغتنامه دهخدا
گل پلاس .[ گ ُ ل ِ پ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) درختی است که آنرا در فارسی پله هم گویند. (آنندراج ) : به عزم سیر چمن چون روم ز خانه برون که خارهاست به پا از گل پلاس مرا.سلیم (از آنندراج ).
-
پرستش پلاس
لغتنامه دهخدا
پرستش پلاس . [ پ َ رَت ِ پ َ ] (اِ مرکب ) جامه ٔ عبادت . (ولف ) : بدان خانه شد شاه یزدان پرست [ لهراسب ]فرود آمد آنجا و هیکل ببست ...بپوشید جامه ٔ پرستش پلاس خرد را بر این گونه باید سپاس . دقیقی .و ممکن است که پلاس بَدَل جامه ٔ پرستش باشد. یعنی جامه ...
-
پلاس انداختن
لغتنامه دهخدا
پلاس انداختن . [ پ َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از پریشان ساختن و پراکنده کردن باشد. (برهان قاطع). پریشان و پراکنده ساختن . (فرهنگ رشیدی ).
-
پلاس آخور
لغتنامه دهخدا
پلاس آخور. [ پ َ خ ُ ] (اِ مرکب ) توبره : از تمنای پلاس آخور خاص تو فتادبر سر نفس نباتی هوس نشو و نما. سیف اسفرنگ . || مجازاً بمعنی شرم زن : گرد پلاس آخور دریده نگردم گنبد سیمین همی خوهد دل و رایم .سوزنی .
-
پلاس افکن
لغتنامه دهخدا
پلاس افکن . [ پ َ اَ ک َ ] (نف مرکب ) آنکه پلاس گسترد : پلاس افکن آخور مرکبانش فناخسرو و تخت کرمان نماید.خاقانی .
-
پلاس باف
لغتنامه دهخدا
پلاس باف . [ پ َ ] (نف مرکب ) سازنده و کننده ٔ پلاس . لوّاف . (محمودبن عمر ربنجنی ).
-
پلاس ژی
لغتنامه دهخدا
پلاس ژی . [ پ ِ ] (اِخ ) نامی است که در ازمنه ٔ قدیم به سرزمین یونان و پلوپونزوس و جزیره ٔ لِسبس (که امروز به می تی لن معروفست ) داده میشد.(حواشی ترجمه ٔ تمدن قدیم تألیف فوستل دو کولانژ).
-
واژههای همآوا
-
پلاسگری
لغتنامه دهخدا
پلاسگری . [ پ َ گ َ ] (حامص مرکب ) بافتن پلاس : با دیلمان پلاسگری اشتلم کندگر داند ار نداند آن شوخروی شنگ . سوزنی .اما صحیح کلمه به لاسگری است در معنی ابریشم بافی . رجوع به لاسگری شود.
-
جستوجو در متن
-
سیه گری
لغتنامه دهخدا
سیه گری . [ ی َه ْ گ َ ] (حامص مرکب ) حیله گری . فریبگری : کرده اند از سیه گری خلقی با همه کس پلاس با ما هم . کمال الدین اسماعیل .گرچه سپیدکاری است از همه روی کار تولیک قیامت است هم زلف تو در سیه گری .خاقانی .
-
سالارآباد
لغتنامه دهخدا
سالارآباد. (اِخ ) دهی است از دهستان فعله گری بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاهان . واقع در 26هزارگزی شمال سنقر و 4هزارگزی شمال بشیرآباد. هوای آن سرد و دارای 350 تن سکنه است . آب آنجا از دره محلی تأمین میشود. محصول آن غلات ، حبوب ، توتون ، شغل اهالی ز...
-
چشمه چراغ
لغتنامه دهخدا
چشمه چراغ . [ چ َ م َ چ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان فعله گری بخش سنقر و کلیائی شهرستان کرمانشاهان که در 10 هزارگزی شمال سنقرو 3 هزارگزی راه فرعی سنقر به ده عباس واقع است . کوهستانی و سردسیر است و 40 تن سکنه دارد. آبش از چشمه . محصولش غلات دیم . شغل ...
-
دارحیدر
لغتنامه دهخدا
دارحیدر. [ ح َ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان قلعه گری بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاهان در 13هزارگزی شمال خاوری سنقر و 2هزارگزی خاور راه فرعی سنقر به خسروآباد دامنه . سردسیر. سکنه 95 تن . آب از قنات و چشمه است . محصول آن غلات ، دیمی ، انگور. شغل اهالی ز...