کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پلاتین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پلاتین
لغتنامه دهخدا
پلاتین . [ پْلا / پ ِ ] (فرانسوی ، اِ) زر سفید. طلای سفید. رجوع به پلاطین شود.
-
واژههای مشابه
-
تتراکلرور پلاتین
لغتنامه دهخدا
تتراکلرور پلاتین . [ ت ِ رِ پ ِ ل ُ ] (اِ) از ترکیب های طلای سفید است که توسط فرمل در محلول قلیایی احیاء میشود و «سیاه ِ طلای سفید» به دست می آید. رجوع به روش تهیه ٔ مواد آلی دکتر صفوی ص 213 شود.
-
واژههای همآوا
-
پلاطین
لغتنامه دهخدا
پلاطین . [ پْلا / پ ِ ] (از فرانسوی ، اِ) زرّ سپید. اسپیدزر. طلای سفید.
-
جستوجو در متن
-
اسپیدزر
لغتنامه دهخدا
اسپیدزر. [ اِ زَ ] (اِ مرکب ) پلاتین . پلاطین .
-
ذهب ابیض
لغتنامه دهخدا
ذهب ابیض . [ ذَ هََب ِ اَ ی َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پلاتین . زرسپید.
-
دلکو
لغتنامه دهخدا
دلکو. [ دِ ک ُ] (اِ) (اصطلاح مکانیک ) دستگاه قطع و وصل جریان برق است در موتور اتومبیل که از دو قسمت ساخته شده : قسمتی مربوط به قطع و وصل جریان برق باطری و قسمت دیگر مربوط به تقسیم جریان برق قوی به سیم سر شمعهاست ، که اولی بوسیله ٔ پلاتین و دومی توسط ...
-
کیلوگرم
لغتنامه دهخدا
کیلوگرم . [ل ُ گْرَ / گ ِ رَ ] (فرانسوی ، اِ مرکب ) وزنه ای که معادل است با هزار گرم . (ناظم الاطباء). واحدی عمده برای وزن ، و آن معادل هزار گرم است . (فرهنگ فارسی معین ). وزن یک کیلوگرم معادل است با سیزده سیر و پنج مثقال . (از یادداشت به خط مرحوم ده...
-
طلا
لغتنامه دهخدا
طلا. [ طِ / طَ ] (از ع ، اِ) زر (در اصطلاح فارسی ). زر سرخ . بکسر اول معروف است که به عربی ذهب خوانند. (برهان ). زر خالص و صاحب فرهنگ رشیدی نوشته که غالباً لفظ طلا معرب تله است که لفظ هندی است و بکسر فوقانی و تشدید لام بمعنی زر و بمعنی ملمع کردن و مل...
-
متر
لغتنامه دهخدا
متر. [ م ِ ] (فرانسوی ، اِ) نوعی از اندازه ٔ طول که عبارت است ازیک چهل میلیون جزء از دایره ٔ نصف النهار و مساوی است به پانزده گره و سه ربع گره یعنی یک ربع گره از گزشاه که اندازه ٔ معمولی این زمان است کوتاه تر می باشد. (ناظم الاطباء). واحد طول در دستگ...
-
پر کردن
لغتنامه دهخدا
پر کردن . [ پ ُ دَ ] (مص مرکب ) نهادن و ریختن چیزی در ظرف تا تمام ظرف را فراگیرد. انباشتن . مملو کردن . قطب ، زَند. تزنید. اِملاء. کعب . مَلأ. مَلاءة. مِلاءة. اِمداء.دَعدعة. ادماع . ادساق . دسع. مماداة. مِداء. شَحَط. شحوط. مشحط. زَفت . سَجر. قعز. اک...
-
تلویزیون
لغتنامه دهخدا
تلویزیون . [ ت ِ ل ِ یُن ْ ] (فرانسوی ، اِ) تله ویزیون .دستگاهی است که بوسیله ٔ آن می توان حوادثی را که در صحنه ٔ مخصوص (جایگاه فرستنده ) از مسافت چندین کیلومتری روی میدهد مشاهده کرد و صدایی که نزدیک صحنه ٔ عمل ایجاد می گردد شنید. در دستگاههای گیرنده...