کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پف فرس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پف فرس
لغتنامه دهخدا
پف فرس . [ پْف ِ / پ ِ ف ِ ف ِ ] (اِخ ) نام قصبه ای در سویس از بخش سن گال و که 1675 تن سکنه دارد و دارای چشمه های آب معدنی است .
-
واژههای مشابه
-
قرم پف
لغتنامه دهخدا
قرم پف . [ ق ُ رُ پ ُ ] (ص ) کلمه ای است که برای احتراز از معنی زشت قرمساق به جای آن گویند، و گاه نیز قرم دنگ گویند. (یادداشت مؤلف ).
-
پف کردن
لغتنامه دهخدا
پف کردن . [ پ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دهن را بسته از میان دو لب دم برآوردن و دمیدن برای تیز کردن یا کشتن آتشی یا سرد شدن حارّی . دمیدن . فوت کردن . (در تداول عوام ) : هر آن شمعی که ایزد برفروزدهر آن کس پف کند سبلت بسوزد. بوشکور (از لغت نامه ٔ اسدی نخجو...
-
پف تلنگر
لغتنامه دهخدا
پف تلنگر. [ پ ُ ت ِل ِ گ َ ] (اِ مرکب ) از پف بمعنی دم و تلنگر، زدن با نوک ناخن وسطی فشرده به ابهام . || نان از شب مانده که بار دیگر بر سر آتش نهاده و نرم کنند.
-
پف فل
لغتنامه دهخدا
پف فل . [ پْف ِ / پ ِ ف ِ ف ِ ] (اِخ ) تئوفیل - کُنار. داستانسرا و ادیب آلمان متولد در کلمار بسال 1736 م . و متوفی در همان محل بسال 1809.
-
پف کردگی
لغتنامه دهخدا
پف کردگی . [ پ ُک َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی آماسیده .
-
پف کرده
لغتنامه دهخدا
پف کرده . [ پ ُ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آماسیده . ورم کرده . برآمده . || پُفالو.
-
پف نم
لغتنامه دهخدا
پف نم . [ پ ُ ن َ ] (اِمرکب ) نمی که کلاه دوزان به کلاه و قهوه چیان به تنباکوزنند با آبی که در دهان گیرند. و با زدن صرف شود.
-
اخ و پف کردن
لغتنامه دهخدا
اخ و پف کردن . [ اَ خ ُ پ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نکوهیدن بسیار. عیب کردن . کراهت نمودن . مکرّر اظهار کراهت از چیزی کردن . اظهار نفرت کردن .
-
پف کاسه گری
لغتنامه دهخدا
پف کاسه گری . [ پ ُ ف ِ س َ / س ِ گ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فوت کاسه گری . تعبیری مثلی است . نهانی و دقیق ترین قسمت فنی . گویند مردی از ایران به آموختن هنر چینی سازی به چین شد و در کارخانه ٔ آن هنر بیاموخت و به ایران بازگشت لکن ظرفهای او خشن و ن...
-
خر و پف کردن
لغتنامه دهخدا
خر و پف کردن . [ خ ُرْ رو پ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آوازها از گلو و دهان بوقت خواب درآمدن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خر و پف
لغتنامه دهخدا
خر و پف . [ خ ُرْ رو پ ُ ] (اِ صوت ) حکایت صوت خیشوم و دهان خفته بخواب سنگین .قسمی آواز دهان وحلق و بینی بعضی از خفتگان . (یادداشت بخط مؤلف ).- خر و پف بلند شدن ؛ خفتن و برآمدن آواز خرنا از دهان و خیشوم . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
دمیده
لغتنامه دهخدا
دمیده . [ دَ دَ / دِ ] (ن مف ) فوت کرده . پف کرده . || که در آن بدمند. نای و بوق و مشک و هر چیزی که در آن دمیده باشند : ز نای دمیده بر آهنگ دورگمان بود کآمد سرافیل و صور. نظامی . || آماسیده . بادکرده . ورم کرده . پف کرده . بالاآمده از پوکی . (یادداشت...