کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پشهبند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پشه بند
لغتنامه دهخدا
پشه بند. [ پ َ ش َ / ش ِ ب َ ] (اِ مرکب ) خانه ای از قماش تُنُک که محفوظ ماندن از نیش پشه را در آن خسبند. پشه دان . ستاره . ستار. (برهان ).پشه خانه . کِلّه . (منتهی الارب ) (زمخشری ). ناموسیة.
-
پشه
لغتنامه دهخدا
پشه . [ پ َ ش َ / ش ِ / پ َش ْ ش َ / ش ِ ] (اِ) نوعی از حشرات دیپ تر نموسر که نیش آن ناقل بعض بیماریهاست . موشه . (لغت نامه ٔ اسدی ). سارخک . سارشک . سپیدپر. دَر. (برهان قاطع). بعوض . بَعُوضَه . بق . بَقَّه . (زمخشری ). بُدّ. خموش . طَیثار. طَثیار. ب...
-
بند
لغتنامه دهخدا
بند. [ ب َ ] (اِ) فاصله ٔ میان دو عضو که آنرا بعربی مفصل خوانند. پیوند عضو که بعربی مفصل گویند. (برهان ) (آنندراج ). فاصله ٔ میان دو عضو را بتازی مفصل خوانند.(جهانگیری ). محل اتصال دو عضو بهم یعنی مفصل مانند بندهای انگشتان و بند آرنج و بند زانو و جز ...
-
آغال پشه
لغتنامه دهخدا
آغال پشه . [ پ َش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) نام درختی که آن را به عربی شجرةالبق گویند. پشه غال . سارخکدار. سارشکدار. لامشگر. کژم . کنجک . ناژین . پشه خار. پشه دار. دردار. و نام دیگرآن سده است . و خریطه گونه ها بر آن پدید آید که پشه در آن جای دارد و بعضی گ...
-
قلعه پشه
لغتنامه دهخدا
قلعه پشه . [ ق َ ع َ پ َ ش ِ ] (اِخ ) از دههای تنکابن است . (ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 145).
-
النگ پشه
لغتنامه دهخدا
النگ پشه . [ اُ ل َ گ ِ پ ُ ش ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پایین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد در6 هزارگزی شمال خاوری فریمان ، سر راه مالرو عمومی شاهین گرماب خارزار، در دامنه واقع و معتدل است . سکنه ٔ آن 151 تن شیعه ٔ فارسی زبانند. آب آن از قنات و مح...
-
پشه ٔ زرین
لغتنامه دهخدا
پشه ٔ زرین . [ پ َ ش َ / ش ِ ی ِ زَرْ ری ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شراره ٔ آتش را گویند. (برهان ).
-
پشه بندی
لغتنامه دهخدا
پشه بندی . [ پ َ ش َ / ش ِب َ ] (ص نسبی ) منسوب به پشه بند. پارچه ٔ پشه بندی . یاپشه بندی ، پارچه ٔ رقیق و تُنُک برای ساختن پشه بند.
-
پشه پران
لغتنامه دهخدا
پشه پران . [ پ َ ش َ / ش ِ پ َ ] (اِ مرکب ) نوعی بادزن که از مویهای افشان سازند و بر سر چوب کنند برای راندن پشه و مگس .
-
پشه خاکی
لغتنامه دهخدا
پشه خاکی . [ پ َ ش َ / ش ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پشه ای خرد که نیش آن سخت دردناک و خارش آور است . قِرقِس .
-
پشه خانه
لغتنامه دهخدا
پشه خانه . [ پ َ ش َ / ش ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب )خانه مانندی است از پرده ٔ تنک و چادر رقیق که محفوظ ماندن از نیش پشه را در آن خسبند. پشه بند. پشه دان . ستاره . کِلَّه . (زمخشری ) (مهذب الاسماء). || نام درخت سده است که بعربی شجرةالبق خوانند. (برهان قا...
-
پشه خوار
لغتنامه دهخدا
پشه خوار. [ پ َ ش َ /ش ِ خوا / خا ] (اِ مرکب ) مَلَج . رجوع به ملج شود.
-
پشه خورد
لغتنامه دهخدا
پشه خورد. [ پ َ ش َ / ش ِ خوَرْ / خُرْ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) ریشی و جراحتی باشد که بیشتر در ملک بلخ بهم رسد و دیر خوب شود و گمان مردم اینکه از گزیدن پشه بهم میرسد و آنرا بعربی قرحه ٔ بلخی گویند و این از مسالک و ممالک منقول است . (فرهنگ رشیدی ).
-
پشه دار
لغتنامه دهخدا
پشه دار. [ پ َ ش َ / ش ِ] (اِ مرکب ) درختی است چون بید که کیسه بندد و در آن پشه پر شود. نارون . شجرةالبق . سیاه درخت . (انجمن آرا). قره اغاج . بوقیصا. نشم الاسود. دردار. دردارو. (در ادویه ٔ منفردة کتاب قانون تألیف شیخ الرئیس دردارو بمعنی شجرةالبق آم...
-
پشه دان
لغتنامه دهخدا
پشه دان . [ پ َ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) رجوع به پشه بند شود.