کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پشم گوسفند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
باغ پشم
لغتنامه دهخدا
باغ پشم . [ پ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قائد رحمت بخش زاغه شهرستان خرم آباد که در 15 هزارگزی شمال خاوری زاغه و 3 هزارگزی شمال راه شوسه ٔ خرم آباد به بروجرد در دامنه واقع است . ناحیه ای است سردسیر با 260 سکنه و آب آن از سراب باغ پشم تأمین میشود. م...
-
پشم درکشیدن
لغتنامه دهخدا
پشم درکشیدن . [ پ َ دَ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) دورکردن معربد و هرزه گوی از خود به لطائف الحیل . (فرهنگ رشیدی ) : درنمی گنجد اگر موی شود بیهده گوی هر که بیهوده کند عربده پشمش درکش . نزاری (از بهار عجم ).کشیدم پشم در خیل و سپاهش نظامی (از فرهنگ رشیدی...
-
پشم کشیدن
لغتنامه دهخدا
پشم کشیدن . [ پ َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از تفرقه و پریشانی انداختن در چیزی . (بهار عجم ) : کشیدم پشم در خیل و سپاهش . نظامی (از بهار عجم ).|| کنایه از دور کردن معربد و هرزه گوی باشد از خود به لطائف الحیل . || هلاک کردن . (غیاث اللغات ).
-
پشم چال
لغتنامه دهخدا
پشم چال . [ پ َ ] (اِخ ) رجوع به پشمه چال شود.
-
پشم چاه
لغتنامه دهخدا
پشم چاه . [ پ َ ] (اِخ ) نام بلوکی در لاهیجان واقع در شمال آن دارای 1059 خانوار. (از جغرافیای سیاسی ایران تألیف کیهان ص 271).
-
پشم چین
لغتنامه دهخدا
پشم چین . [ پ َ ] (نف مرکب ) آنکه بیرین کند. آنکه پشم اغنام و جز آن بُرَد. || (اِ مرکب ) افزاری که بدان پشم تن حیوانات ببرند.
-
پشم چینی
لغتنامه دهخدا
پشم چینی . [پ َ ] (حامص مرکب ) عمل چیدن یا بریدن پشم حیوانات .
-
پشم خوار
لغتنامه دهخدا
پشم خوار. [ پ َ خوا / خا ] (نف مرکب ) حشره ٔ پشم خوار، چون پت و مانند آن .
-
پشم وزغ
لغتنامه دهخدا
پشم وزغ . [ پ َ وَ زَ ] (اِ مرکب ) جُل وزغ . طُحلب . چغزلاوَه . خَزَه . گاواب . غوک جامَه .ثَورالماء. جامه ٔ غوک . خُبزُالضفادِع . فرزد. چِم . جُل بَک . بزغمه . چغزبازه .
-
پشم و پیل
لغتنامه دهخدا
پشم و پیل . [ پ َ م ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) پشم و جز آن .
-
پشم و پیله
لغتنامه دهخدا
پشم و پیله . [ پ َ م ُ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) پشم و مانند آن . پشم و جز آن . و این پیله با پیلوس لاطینیه از یک اصل است .
-
بر پشم زدن
لغتنامه دهخدا
بر پشم زدن . [ ب َ پ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از حقیر و از پایه ٔ اعتبار ساقط داشتن و اینجا پشم بمعنی موی عانه است . (آنندراج ) : صوفی نیم کز سرکشی بر سر گذارم تاج رازور کمان وحدتم برپشم زد حلاج را.مخلص کاشی (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
صوفة
لغتنامه دهخدا
صوفة. [ ف َ ] (ع اِ) پشم گوسفند و آن اخص است از صوف . (منتهی الارب ).
-
وذح
لغتنامه دهخدا
وذح . [ وَ ذَ ] (ع اِ) آنچه از کمیز و پشکل از پشم های گوسفندان آویزان باشد. (المنجد). آنچه از بول و پشکل بر پشم گوسفند چسبد. و ثعلب گوید کثافاتی که بر رانهای گوسفند چسبد. (از اقرب الموارد). سرگین که بر پشت گوسفند گیرد. (مهذب الاسماء). هرآنچه در زیر د...