کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پشمین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پشمین
لغتنامه دهخدا
پشمین . [ پ َ ] (ص نسبی ) منسوب به پشم . از پشم : و از نواحی [ ری ] طیلسانهای پشمین نیکو خیزد. (حدود العالم ). و از وی [ از چغانیان ] اسب خیزد اندک و جامه ٔ پشمین و پلاس و زعفران بسیار. (حدود العالم ). و از او [ از بخارا ] بساط و فرش و مصلی نماز خیزد...
-
واژههای مشابه
-
خیمه ٔ پشمین
لغتنامه دهخدا
خیمه ٔ پشمین . [ خ َ / خ ِ م َ / م ِ ی ِ پ َ ] (ترکیب وصفی ) خیمه ای که از پشم سازند، خباء. (یادداشت مؤلف ).
-
قراطغان شه پشمین
لغتنامه دهخدا
قراطغان شه پشمین . [ ق َ طُ ش َ هَِ پ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صورت قراطغان شاه که پادشاه عراق بوده کودکان برای بازی از پشم سازند. (غیاث ) : ولی بجوشم از این خام جوش تب سبلت قراطغانشه پشمین گه طعان و ضراب .خاقانی .
-
جستوجو در متن
-
خاچمز
لغتنامه دهخدا
خاچمز. [ م َ ] (اِ) قسمی پارچه ٔ پشمین یا پنبه ای .
-
کوردی
لغتنامه دهخدا
کوردی . (اِ) جامه ٔ پشمین را گویند. (برهان ). جامه ٔ پشمین و آن را کوردین نیز گفته اند. (آنندراج ). کوردین . گوردین . گوردی . (فرهنگ فارسی معین ). پلاس پشمین . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : گه خیش با کلاله به سر درکشد فساروز کوردی کند جل و کون پوش هف...
-
ماشار
لغتنامه دهخدا
ماشار. (اِ) جامه ٔ پشمین . (فرهنگ رشیدی ). و رجوع به ماشاد و ماشا شود.
-
کیمخته
لغتنامه دهخدا
کیمخته . [ م ُ ت َ / ت ِ ] (اِ) از شواهد زیر برمی آید که کیمخته ظاهراً نوعی پارچه ٔ پشمین بوده است : و از آنجا [از آبسکن ] کیمخته ٔ پشمین و ماهی گوناگون خیزد. (حدود العالم ). و از آمل دستارچه ٔ زربافت گوناگون و کیمخته خیزد. (حدود العالم ).
-
اشترابه
لغتنامه دهخدا
اشترابه . [ اُ ت ُ ب َ / ب ِ ] (اِ) نوعی از جامه ٔ پشمین . اشتراوه . (برهان ) (آنندراج ). نوعی از جامه ٔ پشمین و آنرا اشتراوه نیز گویند و در حقیقت جامه ٔ شتر بوده . (انجمن آرای ناصری ).
-
اورمک
لغتنامه دهخدا
اورمک . [ م َ ] (ترکی ،اِ) کلاه طاقی پشمین را گویند. بعضی این لغت را ترکی میدانند. (برهان ) (از آنندراج ). کلاه . || پارچه ٔ پشمین . (ناظم الاطباء). اورماک . نوعی منسوج ازپشم شتر. (حاشیه ٔ برهان چ معین از فرهنگ جغتایی ).
-
زینو
لغتنامه دهخدا
زینو. (اِ) نوعی از جامه ٔ پشمین که غربا و مساکین میپوشند. (آنندراج ). پوشاکی پشمینه مر گدایان را. (ناظم الاطباء).
-
جوذیاء
لغتنامه دهخدا
جوذیاء. (ع اِ) جامه ایست پشمین ملاحان را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جودیاء شود.
-
سندوس
لغتنامه دهخدا
سندوس . [ س َ ] (اِ) پارچه ٔ نازک از پنبه و کتان : و بر ایشان جامه های پشمین و سندوس فکنده . (مجمل التواریخ و القصص ). سندس .
-
خطرایه
لغتنامه دهخدا
خطرایه . [ خ َ ی َ / ی ِ ] (اِ) جامه ٔ پشمین درویشان که ریسمانها وپشمها از آن آویخته باشد. (از برهان قاطع) (از آنندراج ) (از فرهنگ اوبهی ).