کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پشلنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پشلنگ
لغتنامه دهخدا
پشلنگ . [ پ َ ل َ ] (اِخ ) پشنگ پدر افراسیاب را نیز پشلنگ میگفته اند. (برهان قاطع).
-
پشلنگ
لغتنامه دهخدا
پشلنگ . [ پ َ ل َ ] (ص ) پس افتاده . عقب افتاده . (برهان قاطع). || (اِ) افزاری را گویند که بنایان بدان دیوار سوراخ کنند. (برهان قاطع). دَیلَم .
-
پشلنگ
لغتنامه دهخدا
پشلنگ . [ پ ِ ل َ ] (اِ) قلعه ای راگویند که بر قله ٔ کوهی واقع شده باشد. (برهان قاطع). || (اِخ ) از قلاع غور: «و این پشلنگ و فشلنگ یکی از قلاع معتبره ٔ غور است که در تخوم زمین داور واقع شده و اصطخری گوید: و بلادالداور اقلیم خصب و هو ثغر للغور و بغنین...
-
پشلنگ
لغتنامه دهخدا
پشلنگ . [ پ ُ ل َ ] (ص ) پشتلنگ . بی معنی . هرزه . بیهوده : بروز غدر پشلنگی برهواری ّ من هر دم گناه تو بر او بندم برای عذر پشلنگش . اثیرالدین اخسیکتی (از فرهنگ جهانگیری ).دعاگوئی ترا بهتر چه خواهی کرد شعری راکه دام ابلهان باشد عبارتهای پشلنگش . سیف ا...
-
جستوجو در متن
-
بشتلنگ
لغتنامه دهخدا
بشتلنگ . [ ب ُ ت َل َ ] (ص ) پشتلنگ . بشلنگ . پشلنگ . ناقص و معیوب . (جهانگیری ). || هرزه و بی معنی . (جهانگیری بنقل انجمن آرا) : در ملک تو بسنده نکردند بندگی نمرود پشه خورده و فرعون بشتلنگ . سوزنی (از جهانگیری و انجمن آرا).و رجوع به پشلنگ در همین لغ...
-
فشلنج
لغتنامه دهخدا
فشلنج . [ ف ِ ل َ ] (اِخ )معرب بشلنگ و پشلنگ و آن حصاری بوده است در تخوم سیستان ولایت غور که به دست محمود غزنوی فتح شد. (از حاشیه ٔ تاریخ سیستان چ بهار ص 28). رجوع به فشلنگ شود.
-
پشتلنگ
لغتنامه دهخدا
پشتلنگ . [ پ ُ ل َ ] (ص ) هرزه و ناقص و معیوب و بی معنی باشد. (برهان قاطع). بیهوده : در ملک تو بسنده نکردند بندگی نمرود پشه خورده و فرعون پشتلنگ . سوزنی .|| پس افتاده . (برهان قاطع). و نیز رجوع به پشلنگ شود.
-
بشلنگ
لغتنامه دهخدا
بشلنگ . [ ب ِ ل َ ] (اِخ ) پشلنگ . نام قلعه ای است در هندوستان . (برهان ) (اوبهی ) (از ناظم الاطباء) (سروری ). نام قلعه ای است که بر کوهی بلند بوده و سلطان محمود آنرا فتح نموده . (انجمن آرا) (آنندراج ). حصاری بوده است درتخوم سیستان و ولایت غور و بدست...
-
لنگ
لغتنامه دهخدا
لنگ . [ ل ِ ] (اِ) پا از بن بیغوله ٔ ران تا نوک ابهام قدم . پا باشد از انگشتان تا بیخ ران . (جهانگیری ). پا. || وظیف (در ستور). دست و پای ستور. ساق و ذراع چهارپا : یکی مادیان تیز بگذشت خنگ برش چون بر شیر و کوتاه لنگ . فردوسی .ز دریا برآمد یکی اسب خنگ...